- بردبرد
- کلمه ای که بهنگام حرکت شاه یا امیر در معابر نگهبانان وی که پیشاپیش او میرفتند بلند میگفتند یعنی: دور شوید خ
معنی بردبرد - جستجوی لغت در جدول جو
- بردبرد
- بردابرد، هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته می شد، دورباش کورباش، آوازۀ عظمت، آشوب، غوغا، هنگامه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلمه ای که بهنگام حرکت شاه یا امیر در معابر نگهبانان وی که پیشاپیش او میرفتند بلند میگفتند یعنی: دور شوید، آشوب غوغا
هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته می شد، دورباش کورباش، کنایه از آوازۀ عظمت، کنایه از آشوب، غوغا، هنگامه
انطباق، موازنه، تساوی
بروجرد
صبر، تحمل
تصادم، ضربه، تماس، تصادف
تخمین، محاسبه
پارسی تازی شده بروگرد پیر وزگرد
جز جز، تکه تکه، قطعه قطعه، پاره پاره، اندک اندک
بروگرد
انتقال
نزله بند معزمی که پاره ای دردها را چون سر درد و غیره با عزیمت علاج کند
باد صبا، باد برین
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
کاغذ باد
برابربودن تساوی، هموزنی همسنگی تساوی، همواری، همدوشی همسانی همردیفی، تطابق مطابق بودن معادل بودن، برابری سال 1340 هجری شمسی با 1381 هجری قمری
بارکشی، تحمل تاب و طاقت، صبر شکیبایی
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
بهم خوردن دو چیز، تصادف
تخمین، دید، تعیین قیمت کردن چیزی، به حدث خرجی را پیش بینی کردن
بالا بردن، افراشتن
صبر، تحمل، تاب وطاقت، شکیبایی
تندرو، تیزرو، ویژگی اسب تندرو
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، بادغر
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، بادغر
تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی، تخمین
برآورد کردن: قیمت کردن، سنجیدن
برآورد کردن: قیمت کردن، سنجیدن
بادبادک، نوعی وسیلۀ بازی از جنس کاغذ، پلاستیک و چوب که آن را به کمک نخ به هوا می فرستند، کاغذباد
برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برای مثال نشانده یکی بیدبرگی به تیر / که از سهم او تیر چرخ است پیر (فردوسی - لغت نامه - بیدبرگ)
آنکه پهلوانان را به بند کشد، دلیر، شجاع
برابر بودن، هم وزن یا هم سر بودن، رو به رو شدن
برابری کردن: با کسی رو به رو شدن، دعوی هم سنگی و هم زوری کردن، ستیزه کردن، همدوش و هم ردیف بودن
برابری کردن: با کسی رو به رو شدن، دعوی هم سنگی و هم زوری کردن، ستیزه کردن، همدوش و هم ردیف بودن
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
دائر زننده، دوران پیدا کننده