برونجرد برونجرد قریۀ بزرگیست در مرو در طرف بیابان و ریگزار که فعلاً خراب است. (از مراصد) (از الانساب سمعانی) (از مرآت البلدان ج 1 ص 199). برونگرد، بریدن. برداشتن: سال تا سال همه مدحت او نظم کنم نکند میر دل از مهر چنین بنده بری. فرخی لغت نامه دهخدا
بردابرد بردابرد کلمه ای که بهنگام حرکت شاه یا امیر در معابر نگهبانان وی که پیشاپیش او میرفتند بلند میگفتند یعنی: دور شوید، آشوب غوغا فرهنگ لغت هوشیار