- برخیزانیدن
- برانگیختن
معنی برخیزانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- برخیزانیدن
- کسی را از جا بلند کردن و برپا داشتن، برافراختن، برانگیختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در پیچیدن تکویر
پرهیز دادن تجنب
کسی را وادار به پرهیز از کاری یا چیزی کردن، پرهیز دادن
گریزاندن: 1 در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایه او او را بگریزانید و باصطخر پارس برد، گریزاندن
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
خیز دادن، جهاندن، کسی را از زمین بلند کردن و به حالت ایستاده درآوردن