رهی. فدائی. قربانی. فدیه. (غیاث اللغات). فدیه و قربانی. برخی با یای نسبت به معنی قربانی است که مقصود برخ برخ یا حصه کردن و تقسیم کردن قربانی باشد مانند شتر برخی بمعنی فدا و قربانی. (فرهنگ لغات شاهنامه) : شاه بهرام شاه و خواجه وزیر برخی این چنین نکو تقدیر. سنایی. روزی که کنی هلاک خاقانی یاد برخی تو جان پاک خاقانی باد. خاقانی. نامه باری همی نویس که جان برخی آن خط و عبارت تو. کمال اسماعیل. برخی آن دو عارض و آن زلف عنبرین جان من ارچه نیست بدین حال نازنین. کمال اسماعیل. عشق بر مرده نباشد پایدار عشق را برخی جان افزای دار. مولوی. به همه عمر برآنم که دعاگوی تو باشم گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت. سعدی. بسیار نباشد ولی از دست بدادن از جان رمقی دارم و هم برخی جانت. سعدی. جان برخی روی یار کردم گفتم مگرش وفاست چون نیست. سعدی. همی رفتی و دیده ها در پیش دل دوستان کرده جان برخیش. سعدی. بجان توای جان من زان تو دل و جان من برخی جان تو. خواجوی کرمانی. گل آب شد از شرم چو روی تو بدید در سرو خم افتاد چو قدتو چمید دل بندۀ آن سرو که چون قد تو رست جان برخی آن گل که چو روی تو دمید. (انجمن آرا). - شتر برخی، شتر قربانی. هیون برخی. چون شتر قربانی را پاره پاره برند آنرا شتر برخی گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). - هیون برخی، شتر قربانی: چون هیون برخیم ای جان من برخی شاه زنده اعضایم برند و من ز هر در بیگناه. ملک الشعراء کاشانی (از انجمن آرا).
مرکّب از: برخ + ی، بعض. پاره ای از چیزی چه برخ بمعنی حصه و بهره است و یای تحتانی برای وحدت، لهذا بمعنی اندکی مشهور است. (مهذب الاسماء)، قدری. بعضی. پاره و حصه. جزوی. بخشی. لختی. بهره. اندکی از بسیار. (برهان)، و رجوع به برخ شود
رهی. فدائی. قربانی. فدیه. (غیاث اللغات). فدیه و قربانی. برخی با یای نسبت به معنی قربانی است که مقصود برخ برخ یا حصه کردن و تقسیم کردن قربانی باشد مانند شتر برخی بمعنی فدا و قربانی. (فرهنگ لغات شاهنامه) : شاه بهرام شاه و خواجه وزیر برخی این چنین نکو تقدیر. سنایی. روزی که کنی هلاک خاقانی یاد برخی تو جان پاک خاقانی باد. خاقانی. نامه باری همی نویس که جان برخی آن خط و عبارت تو. کمال اسماعیل. برخی آن دو عارض و آن زلف عنبرین جان من ارچه نیست بدین حال نازنین. کمال اسماعیل. عشق بر مرده نباشد پایدار عشق را برخی جان افزای دار. مولوی. به همه عمر برآنم که دعاگوی تو باشم گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت. سعدی. بسیار نباشد ولی از دست بدادن از جان رمقی دارم و هم برخی جانت. سعدی. جان برخی روی یار کردم گفتم مگرش وفاست چون نیست. سعدی. همی رفتی و دیده ها در پیش دل دوستان کرده جان برخیش. سعدی. بجان توای جان من زان تو دل و جان من برخی جان تو. خواجوی کرمانی. گل آب شد از شرم چو روی تو بدید در سرو خم افتاد چو قدتو چمید دل بندۀ آن سرو که چون قد تو رست جان برخی آن گل که چو روی تو دمید. (انجمن آرا). - شتر برخی، شتر قربانی. هیون برخی. چون شتر قربانی را پاره پاره برند آنرا شتر برخی گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). - هیون برخی، شتر قربانی: چون هیون برخیم ای جان من برخی شاه زنده اعضایم برند و من ز هر در بیگناه. ملک الشعراء کاشانی (از انجمن آرا).
مُرَکَّب اَز: برخ + ی، بعض. پاره ای از چیزی چه برخ بمعنی حصه و بهره است و یای تحتانی برای وحدت، لهذا بمعنی اندکی مشهور است. (مهذب الاسماء)، قدری. بعضی. پاره و حصه. جزوی. بخشی. لختی. بهره. اندکی از بسیار. (برهان)، و رجوع به برخ شود
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کِلک
به منظور، با این هدف که، به علت، به سبب، برای اختصاص دادن چیزی به کار می رود مثلاً این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است، در ازای، در برابر، نسبت به، به خاطر مثلاً برایش می میرد
به منظورِ، با این هدف که، به علتِ، به سببِ، برای اختصاص دادن چیزی به کار می رود مثلاً این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است، در ازایِ، در برابرِ، نسبت به، به خاطرِ مثلاً برایش می میرد
مرکّب از: بر + خیر، بخیره. به بیهودگی و برعبث: خاقانی از انده رشیدت تا کی بود اشک و نوحه برخیر. خاقانی. اژدها سر بدم رساند و باز سر دم اژدها خورد برخیر. خاقانی. رجوع به خیر و خیره و برخیره شود
مُرَکَّب اَز: بر + خیر، بخیره. به بیهودگی و برعبث: خاقانی از انده رشیدت تا کی بود اشک و نوحه برخیر. خاقانی. اژدها سر بدم رساند و باز سر دم اژدها خورد برخیر. خاقانی. رجوع به خیر و خیره و برخیره شود
سست کن سستار، نرمار، سست، نرم سست کننده، دارویی را گویند که بقوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آنرا وسیز بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود مانند ضماد شوید (شبت) و بذرکتان
سست کن سستار، نرمار، سست، نرم سست کننده، دارویی را گویند که بقوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آنرا وسیز بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود مانند ضماد شوید (شبت) و بذرکتان
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک