پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوس. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است. رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود، قدر چیزی دریافتن. (آنندراج) : تا که سنجد بر متاع حسن او صد سال و ماه آسمان خورشید و مه را برترازومیزند. مخلص کاشی (آنندراج)
پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوس. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است. رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود، قدر چیزی دریافتن. (آنندراج) : تا که سنجد بر متاع حسن او صد سال و ماه آسمان خورشید و مه را برترازومیزند. مخلص کاشی (آنندراج)
مرکّب از: ب + روز، در روز. (ناظم الاطباء)، روزهنگام. - بروز آوردن، شب را صبح کردن. از شب برآمدن. - روزبروز، از روزی به روزی. هرروزه. (ناظم الاطباء)، و رجوع به روز شود، ثابت شدن و اقامت کردن. (ازمنتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی)، ثابت شدن در مکانی. (از اقرب الموارد) ، کوشش کردن، پی هم باریدن آسمان. (از منتهی الارب)
مُرَکَّب اَز: ب + روز، در روز. (ناظم الاطباء)، روزهنگام. - بروز آوردن، شب را صبح کردن. از شب برآمدن. - روزبروز، از روزی به روزی. هرروزه. (ناظم الاطباء)، و رجوع به روز شود، ثابت شدن و اقامت کردن. (ازمنتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی)، ثابت شدن در مکانی. (از اقرب الموارد) ، کوشش کردن، پی هم باریدن آسمان. (از منتهی الارب)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز در 16هزارگزی غرب سقز و 12هزارگزی جنوب غربی راه سقز به میاندوآب، در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 900 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، لبنیات، توتون شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز در 16هزارگزی غرب سقز و 12هزارگزی جنوب غربی راه سقز به میاندوآب، در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 900 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، لبنیات، توتون شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
اطراف و پیرامون دهان. (برهان). برفوس. برکاپوز. برکاپوس. بدکافوز. برکافوس. (از انجمن آرا) (از جهانگیری) (آنندراج). گرداگرد دهان. (ناظم الاطباء). بدفوز. بتفوز. پتفوز: چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه برفوز. مولوی. در برهان مترادفات این لغت در ضمن لغات بیان شده است به همان معنی اطراف دهان، و مصحح برهان در ضمن این لغت نوشته که در فرهنگ شعوری برکاز و غیر آن هر چهار لغت را بمعنی سکاچه که فرنجک و برفنجک که بعربی کابوس و عبدالجنه گویند آورده. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به پتفوز و بدفوز و بتفوز شود، عنز برقاء، بز ماده که بر وی سیاهی و سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوسپند سیاه وسپید. (مهذب الاسماء). رجوع به ابرق شود
اطراف و پیرامون دهان. (برهان). برفوس. برکاپوز. برکاپوس. بدکافوز. برکافوس. (از انجمن آرا) (از جهانگیری) (آنندراج). گرداگرد دهان. (ناظم الاطباء). بدفوز. بتفوز. پتفوز: چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه برفوز. مولوی. در برهان مترادفات این لغت در ضمن لغات بیان شده است به همان معنی اطراف دهان، و مصحح برهان در ضمن این لغت نوشته که در فرهنگ شعوری برکاز و غیر آن هر چهار لغت را بمعنی سکاچه که فرنجک و برفنجک که بعربی کابوس و عبدالجنه گویند آورده. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به پتفوز و بدفوز و بتفوز شود، عنز برقاء، بز ماده که بر وی سیاهی و سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوسپند سیاه وسپید. (مهذب الاسماء). رجوع به ابرق شود