جدول جو
جدول جو

معنی برخاستن - جستجوی لغت در جدول جو

برخاستن
برپا شدن ایستادن مقابل نشستن، بیدار شدن، روییدن نمو کردن، طلوع کردن برآمدن، طغیان کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن
((بَ تَ))
ایستادن، بیدار شدن، طلوع کردن، از میان رفتن
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
فرهنگ فارسی معین
برخاستن
برپا شدن، به پا ایستادن، بلند شدن، از خواب بیدار شدن
کنایه از پدید آمدن، به وجود آمدن
به گوش رسیدن صدا مثلاً صدایی برخاست،
رخ دادن، اتفاق افتادن مثلاً دعوایی میان آن دو برخاست،
اقدام کردن، آغاز کردن به کاری،
کنایه از به ظهور رسیدن، پیدا شدن مثلاً دو نابغه از این شهر برخاسته است،
کنایه از طغیان کردن، شورش کردن
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
برخاستن
Rise
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برخاستن
подниматься
دیکشنری فارسی به روسی
برخاستن
steigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
برخاستن
підніматися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برخاستن
wznosić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
برخاستن
上升
دیکشنری فارسی به چینی
برخاستن
subir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برخاستن
alzarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برخاستن
elevarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برخاستن
s'élever
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برخاستن
stijgen
دیکشنری فارسی به هلندی
برخاستن
ขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
برخاستن
naik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
برخاستن
حشر
دیکشنری فارسی به عربی
برخاستن
उठना
دیکشنری فارسی به هندی
برخاستن
לקום
دیکشنری فارسی به عبری
برخاستن
上がる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برخاستن
오르다
دیکشنری فارسی به کره ای
برخاستن
yükselmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برخاستن
kupanda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برخاستن
উঠা
دیکشنری فارسی به بنگالی
برخاستن
اٹھنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برخاسته
تصویر برخاسته
ایستاده، بلند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخاسته
تصویر برخاسته
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، ورپا، برپای، قائم، برپا، سرپا، هج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخاسته
تصویر برخاسته
((بَ تِ))
ایستاده، برپا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخاست
تصویر برخاست
قیام، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخاستن از چیزی
تصویر برخاستن از چیزی
((~. اَ))
صرفنظر کردن از آن چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برنشستن
تصویر برنشستن
سوار شدن (براسب و مانند آن)، نشستن برتخت شاهی جلوس براریکه سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخواستن
تصویر بارخواستن
اجازه، اذن، دستوری، رخصت دخول و ورود طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
بلند کردن، دفع کردن، بالا گرفتن، بالا بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخاستگی
تصویر برخاستگی
بلند شدگی
فرهنگ لغت هوشیار