حساب برجان، (اصطلاح ریاضی) مجموع عدد مضروب و مضروب فیه مثلا سه را در سه ضرب کنند حاصل نه میشود پس سه را جذر و نه را جداء و جملۀ آنرا برجان گویند. (ناظم الاطباء)، در نوردیدن: برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت. منوچهری. ، فراهم آوردن. گرد کردن. (ناظم الاطباء)، التقاط. برگرفتن چنانکه مرغ دانه را از زمین: نداند زمن بر چدن دانه نیز که کورست و کور آید از خانه نیز. اسدی. دانه باشی مرغکانت برچنند غنچه باشی کودکانت برکنند. مولوی. ، یکسو زدن. برگفتن: هوای قیرگون برچد نقاب قیرگون از رخ سپهر ساج گون بنهاده تاج عاجگون بر سر. عمعق بخاری. - برچدن گل، گل از شاخه باز کردن: گل برچنند روزبروز از درخت گل زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند. سعدی. و رجوع به چدن و چیدن شود. - برچدن شکر از حدیث کسی، از سخنان شیرین او بهره مند شدن و لذت سمع یافتن: حدیثی بگو تا شکر برچنم بمن برگذر تا شوم عنبری. (از سندبادنامه). - برچدن مکافات، جزا و پاداش یافتن: تو دانی که مردم که نیکی کند کند تا مکافات آن برچند. ابوشکور
حساب برجان، (اصطلاح ریاضی) مجموع عدد مضروب و مضروب فیه مثلا سه را در سه ضرب کنند حاصل نه میشود پس سه را جذر و نه را جداء و جملۀ آنرا برجان گویند. (ناظم الاطباء)، در نوردیدن: برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت. منوچهری. ، فراهم آوردن. گرد کردن. (ناظم الاطباء)، التقاط. برگرفتن چنانکه مرغ دانه را از زمین: نداند زمن بر چدن دانه نیز که کورست و کور آید از خانه نیز. اسدی. دانه باشی مرغکانت برچنند غنچه باشی کودکانت برکنند. مولوی. ، یکسو زدن. برگفتن: هوای قیرگون برچد نقاب قیرگون از رخ سپهر ساج گون بنهاده تاج عاجگون بر سر. عمعق بخاری. - برچدن گل، گل از شاخه باز کردن: گل برچنند روزبروز از درخت گل زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند. سعدی. و رجوع به چدن و چیدن شود. - برچدن شکر از حدیث کسی، از سخنان شیرین او بهره مند شدن و لذت سمع یافتن: حدیثی بگو تا شکر برچنم بمن برگذر تا شوم عنبری. (از سندبادنامه). - برچدن مکافات، جزا و پاداش یافتن: تو دانی که مردم که نیکی کند کند تا مکافات آن برچند. ابوشکور