جدول جو
جدول جو

معنی بربودن - جستجوی لغت در جدول جو

بربودن
(زَ دَ)
مرکّب از: ب + ربودن، ربودن. و گاه بسکون راء در ضرورت شعر آید:
غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
عنصری.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود بیکدم فلک چوگانی.
حافظ.
رجوع به ربودن شود، گری گوسفندان. (ناظم الاطباء)، صورتی از بریون است. رجوع به بریون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربودن
تصویر ربودن
چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن، در بردن، دزدیدن، جذب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهودن
تصویر برهودن
سوزاندن، برای مثال چو نرم گویم با تو مرا درشت مگو / مسوز دست جز آن را که مر تو را برهود (ناصرخسرو - ۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رُ دَ / دِ)
مرکّب از: ب + ربوده، مسلوب. ربوده. رجوع به ربوده شود، التفاف. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ تَ)
سوختن و متغیر شدن رنگ از حرارت آتش. (آنندراج). بیهودن. رجوع به پرهودن شود.
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ دی دَ)
بودن. دیر کشیدن. گذشتن (زمان) : چون یک زمان ببود سلمه فراز رسید با اسب و سلاح کافران. (ترجمه طبری بلعمی) ، امضا و گذراندن کاری را، جزم کردن نیت را. (از اقرب الموارد). نیت کردن. عزم کردن. در دل گرفتن. (یادداشت مؤلف) ، جزم و نیت کردن روزه از شب. (از اقرب الموارد) : لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل، نیست روزه مر کسی را که نیت و عزم نکند آن را از شب. (ناظم الاطباء).
- البته (از ال + بت + ه) یکبار بریدن. (آنندراج).
- ، مأخوذ از تازی بصورت قید تأکید بجای بیقین. بیگمان. حتماً و مانند اینها
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ لَ)
سودن:
کجا آنکه برسود تاجش بابر
کجا آنکه بودی شکارش هزبر.
فردوسی.
و رجوع به سودن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربودن
تصویر سربودن
برتر بودن، شهیر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
به تردستی و چابکی و حیله از کسی چیزی را گرفتن، به زور و سرعت چیزی را از شخصی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بربردن
تصویر بربردن
بالا بردن، افراشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهودن
تصویر برهودن
سوختن ومتغیر شدن رنگ از حرارت آتش، بیهودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
((رُ دَ))
دزدیدن، جذب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهودن
تصویر برهودن
((بَ هُ دَ))
نزدیک به سوختن رسیدن، در اثر حرارت تغییر رنگ دادن، پرهودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
خطفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
Hijack, Ravishment, Snatch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
détourner, enlèvement, arracher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
kaçırmak, kaçırma, kapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
납치하다 , 납치 , 빼앗다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
অপহরণ করা , অপহরণ , ছিনতাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
kuiba, utekaji, kunyakua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
ลักพาตัว , การลักพาตัว , ฉก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
לחטוף , חטיפה , לחטוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
اغوا کرنا , اغوا , چھیننا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
ハイジャックする , 拉致 , ひったくる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
secuestrar, rapto, arrebatar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
membajak, penculikan, merebut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
अपहरण करना , अपहरण , झपट लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
kapen, ontvoering, grijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
dirottare, rapimento, strappare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
sequestrar, rapto, agarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
porwać, porwanie, chwytać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
викрадати , викрадення , захоплювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
entführen, Entführung, entreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
угонять , похищение , хватать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
劫持 , 绑架 , 抢夺
دیکشنری فارسی به چینی