جدول جو
جدول جو

معنی ببودن

ببودن
(چَ / چِ کَ دی دَ)
بودن. دیر کشیدن. گذشتن (زمان) : چون یک زمان ببود سلمه فراز رسید با اسب و سلاح کافران. (ترجمه طبری بلعمی) ، امضا و گذراندن کاری را، جزم کردن نیت را. (از اقرب الموارد). نیت کردن. عزم کردن. در دل گرفتن. (یادداشت مؤلف) ، جزم و نیت کردن روزه از شب. (از اقرب الموارد) : لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل، نیست روزه مر کسی را که نیت و عزم نکند آن را از شب. (ناظم الاطباء).
- البته (از ال + بت + ه) یکبار بریدن. (آنندراج).
- ، مأخوذ از تازی بصورت قید تأکید بجای بیقین. بیگمان. حتماً و مانند اینها
لغت نامه دهخدا