- بربار
- بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بروار، برواره، غرفه
معنی بربار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
منطبق، مساوی، مطابق، معادل
پروار پرواره
سپستان
بیت، خانه، مسکن، عمارت، سرای، بارگاه، امرا
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
حاصلخیز
متواتر، پی در پی، مکرراً
مساوی، علی السویه، معادل، یکسان، بتساوی
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
باردار میوه دار. (صفت. بردن) در ترکیب آید بمعنی برنده حامل: فرمانبردار نامبردار
چاه ژرف
نیست ونابود، بی فایده شدن
آگاه به کار، مسلط بکار
سبزیهای خوردنی و برخی میوه ها از قبیل کدو و گوجه فرنگی و بادنجان و باقلا و غیره
پر ثمر، پر میوه
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
خراب، ویران، نیست و نابود
مقابل، رو به رو، هم وزن، مساوی، هم سنگ، برای نشان دادن مقایسۀ دو چیز پس از اعداد قرار می گیرد مثلاً دوبرابر، ده برابر، هم زمان
برابر کردن: هم و زن کردن، یک اندازه کردن
برابر کردن: هم و زن کردن، یک اندازه کردن
تره بار، انواع میوه ها و سبزی های خوردنی
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربر، پرثمر، دارای فایدۀ بسیار مثلاً سخنان پربار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
پسوند متصل به واژه به معنای بردارنده مثلاً باربردار، پسوند متصل به واژه به معنای قابل مثلاً شوخی بردار
برنده، حامل، در ریاضیات خط شعاع، خط حامل در فیزیک و مکانیک، وکتور
سرباری، لنگۀ بار یا بسته ای که بالای بار حیوان بارکش بگذارند، کنایه از کسی که هزینۀ زندگی یا کار و زحمت خود را به گردن کس دیگر بیندازد
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن