جدول جو
جدول جو

معنی براوژولیدن - جستجوی لغت در جدول جو

براوژولیدن
(مَ)
تحریض. (المصادر). برافژولیدن. محاضه، یک دیگر را بر اوژولیدن. (المصادر زوزنی). رجوع به برافژولیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوژولیدن
تصویر اوژولیدن
برانگیختن، پریشان ساختن، پراکنده کردن، افژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ صَ)
بحرکت آوردن. (از ناظم الاطباء). تحریک. بعث. (تاج المصادر). برانگیختن بجنگ. (آنندراج). برآغالیدن. ورغلانیدن. حث. (تفلیسی). تحریض. احتثاث. (تاج المصادر). تحضیض. احثاث. استحثاث. (یادداشت مؤلف). تحریش، برافژولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برافژولیدن. تحریض. محاضه. (المصادر زوزنی). و رجوع به اوژولیدن و برافژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ سَ)
تحریک کردن. تحریض کردن. وادار کردن. برافژولیدن: احثه علیه، برافزولید او را بر آن. (منتهی الارب). رجوع به افژولیدن و برافژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ مَ)
برانگیختن بر جنگ. تحضیض. (المصادر زوزنی). و رجوع به افژولیدن و برافژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ کَ / کِ دَ)
برانگیزانیدن و تحریک و تحریض کردن. تشجیع کردن. (ناظم الاطباء). برانگیختن بجنگ و غیره.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوژولیدن
تصویر اوژولیدن
افژولیدن
فرهنگ لغت هوشیار