جدول جو
جدول جو

معنی برازه - جستجوی لغت در جدول جو

برازه
(بَ زَ / زِ)
زبانۀ آتش. (تاریخ قم). افرازه. لهیب. شعله. گرازه (در تداول مردم قزوین) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست، گفتند برازه است آن یعنی زبانۀ آتش. (تاریخ قم ص 63)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرازه
تصویر گرازه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برازش
تصویر برازش
برازندگی، زیبندگی، شایستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازا
تصویر برازا
زیبا، برازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرازه
تصویر گرازه
خوک وحشی، (صفت نسبی، منسوب به گراز) کنایه از دلیر مانند گراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازخ
تصویر برازخ
برزخ ها، حائلها و فاصله های بین دو چیز، عالم های بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش ها، نگرانی ها، سردرگمی ها، جمع واژۀ برزخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریزه
تصویر بریزه
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، زنجرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براده
تصویر براده
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
فرانسوی زنگالو (گویش انزلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرازه
تصویر طرازه
از پارسی تراز دوزی گلدوزی
فرهنگ لغت هوشیار
خوک وحشی: نتوان جست خلافش بسلاح و بسپاه زانکه نندیشد شیریله از یشک گراز. (فرخی)، شجاع دلیر دلاور (بمناسبت قوت جانور مذکور) : دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد از هفت پشت پهلو شیرافکن و گراز. (عمید لوبکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرازه
تصویر خرازه
مشک دوزی، موزه دوزی، مورش فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براعه
تصویر براعه
برتری، روشنی، رسایی، پیش افتادگی، کاردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براقه
تصویر براقه
زن نیکوکار، زن صاحب جمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براده
تصویر براده
خرده های آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازا
تصویر برازا
برازنده زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برزخ، همیستکان ها جمع برزخ. یا برازخ خاضعه. شیخ اشراق این اصطلاح را برعناصر جسمانی اطلاق کرده باعتبار آنکه عناصر جسمانی در مقابل افلاک و اجرام علوی خاضع و از برازخ علوی متاثرند یا برازخ سفلیه. در حکمت اشراق برعناصر اطلاق شده است مقابل برازخ علویه یا برازخ علویه. در حکمت اشراق افلاک را گویند مقابل برازخ سفیله یا برازخ غیر مستقله. در حکمت اشراق مراد کواکب است زیرا قدما کواکب را از جهت آنکه مرکوز در ثخن افلاک میدانستند برازخ غیر مستقله نامیده اند مقابل برازخ مستقله یا برازخ قابسه. در حکمت اشراق عنصریات را گویند باعتبار آنکه عنصریات انوار خود را از افلاک اقتباس کنند یا برازخ قاهره. در حکمت اشراق افلاک و اجرام علوی که مسلط برعناصر و عنصریات و موالید ثلاثند. یا برازخ مستقله. در حکمت اشراق به افلاک اطلاق شودمقابل برازخ غیر مستقله و مجموع افلاک و کواکب را برازخ علویه نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازش
تصویر برازش
زیبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براضه
تصویر براضه
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
((بُ دِ))
خرده ریز از چوب یا فلز که به هنگام تراشیدن یا بریدن بر جای می ماند، سوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
Tan, Tanned
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
bronzé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
bronceado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
तन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
cokelat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
ผิวแทน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
gebruind
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
засмаглий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
abbronzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
bronzeado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
晒黑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
opalony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
gebräunt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
загорелый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برنزه
تصویر برنزه
שזוף
دیکشنری فارسی به عبری