جدول جو
جدول جو

معنی برآمدگی - جستجوی لغت در جدول جو

برآمدگی
(بَ مَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برآمده. نتو. حدبه. محدب بودگی. برجستگی.
لغت نامه دهخدا
برآمدگی
برجستگی، محدب بودگی
تصویری از برآمدگی
تصویر برآمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی
آماس، باد، تورم، نفخ، ورم، برجستگی
متضاد: فرورفتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
(گِ مَ دَ / دِ)
تجمع. عمل گرد آمدن. رجوع به گرد آمدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از برچیدن. حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه. (از فرهنگ فارسی معین). انحلال در اصطلاح تجارت. رجوع به برچیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
نارسیدگی. در خمیر، مخمر نشدن آن. فطیر بودن آن. ورنیامدن آن
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ / دِ)
حالت درآمده. چگونگی درآمده. میل درونی و برگشت به درون. (ناظم الاطباء) : جنف، درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن. قبل، درآمدگی پیش هر دو پای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
تأخیر، جریمۀ دیرآمدگی، جریمۀ تأخیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170).
- به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ دَ / دِ)
کاردانی. سزاواری: و من نیز آنچه دانستم از شهامت و بکارآمدگی تو باز نمودم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 268)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از بردمیدن. رجوع به بردمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برکنده. رجوع به برکنده شود. صدمه. (از منتهی الارب) : قلف، برکندگی ناخن از بن. (از منتهی الارب) ، کنایه از چیز بسیار کم مقدار و تحفۀ درویش که به توقع زر و سیم پیش اغنیا گذارند. (غیاث). کنایه از چیز بسیار کم بها. (آنندراج). برگ سبزی که درویشان نیاز می کنند. (ناظم الاطباء). ورق سبزی از گیاهان که درویشان نیاز کنند. و کنایه از هدیۀ کوچک و اندک. (از فرهنگ فارسی معین) :
برگ سبزیست تحفۀ درویش
چه کند بینوا همین دارد.
؟
این بیت را که از کثرت استعمال صورت ارسال مثل بخود گرفته در مورد تقدیم تحف و هدایا بعنوان عذر از حقارت آن یا بعنوان تعارف و تواضع بکار میبرند و از آنجا پیداشده است که سابقاً درویشها یک دسته گیاه ’جعفری’ یا ’شبد’ بدست گرفته و در کوچه و بازارها مدح خوانان گردش میکردند و بهر کس یک شاخه شبد یا جعفری میدادند وآن کس به اختیار خود خرده پولی بعنوان نیاز به آنان میپرداخت. (فرهنگ عوام) :
بی نوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن
چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن.
صائب (از آنندراج).
انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار
بی برگ سبز رو بدر آسمان نهم.
صائب (از آنندراج).
- برگ سبز سائل، آنست که گدایان به توقع ریزش برگ سبز پیش اغنیا میگذارند. (آنندراج) :
بوسه میدادند خوبان در بهار خط طمع
خط سبز گلعذاران برگ سبزسائل است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- برگ سبز فرستادن، مرادف گل فرستادن است. (از غیاث) (آنندراج). هدیه فرستادن. هل و گل فرستادن.
- برگ سبز همکاری، برگ سبز همچشمی، برگ پان یا سبزه دیگر که کشتی گیران بجهت مقرر کردن کشتی به خانه حریف خود فرستند. همچنین گل نیز می فرستند و آنرا گل کشتی گویند. (غیاث) (آنندراج) : نثرپردازان از فقرۀ تازه برگ سبز همکاری به جانب طوطیان چمن روانه نموده اند. (ملا طغرا، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
برآمدجای. رجوع به برآمدجای شود، جمع واژۀ برّکانی، جمع واژۀ برنکان، جمع واژۀ برنکانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و همه این ها بمعنی گلیم سیاه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
جای صدور و بیرون آمدن. برآمدگاه. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناآمدگی
تصویر ناآمدگی
نارسیدگی (خمیر) فطیربودن ورنیامدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
Bulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
صادرات
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
उभारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برآمدگی پیدا کردن
تصویر برآمدگی پیدا کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی