حالت درآمده. چگونگی درآمده. میل درونی و برگشت به درون. (ناظم الاطباء) : جنف، درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن. قبل، درآمدگی پیش هر دو پای. (منتهی الارب)
حالت درآمده. چگونگی درآمده. میل درونی و برگشت به درون. (ناظم الاطباء) : جنف، درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن. قبل، درآمدگی پیش هر دو پای. (منتهی الارب)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). - به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). - به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
حالت و چگونگی برکنده. رجوع به برکنده شود. صدمه. (از منتهی الارب) : قلف، برکندگی ناخن از بن. (از منتهی الارب) ، کنایه از چیز بسیار کم مقدار و تحفۀ درویش که به توقع زر و سیم پیش اغنیا گذارند. (غیاث). کنایه از چیز بسیار کم بها. (آنندراج). برگ سبزی که درویشان نیاز می کنند. (ناظم الاطباء). ورق سبزی از گیاهان که درویشان نیاز کنند. و کنایه از هدیۀ کوچک و اندک. (از فرهنگ فارسی معین) : برگ سبزیست تحفۀ درویش چه کند بینوا همین دارد. ؟ این بیت را که از کثرت استعمال صورت ارسال مثل بخود گرفته در مورد تقدیم تحف و هدایا بعنوان عذر از حقارت آن یا بعنوان تعارف و تواضع بکار میبرند و از آنجا پیداشده است که سابقاً درویشها یک دسته گیاه ’جعفری’ یا ’شبد’ بدست گرفته و در کوچه و بازارها مدح خوانان گردش میکردند و بهر کس یک شاخه شبد یا جعفری میدادند وآن کس به اختیار خود خرده پولی بعنوان نیاز به آنان میپرداخت. (فرهنگ عوام) : بی نوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن. صائب (از آنندراج). انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار بی برگ سبز رو بدر آسمان نهم. صائب (از آنندراج). - برگ سبز سائل، آنست که گدایان به توقع ریزش برگ سبز پیش اغنیا میگذارند. (آنندراج) : بوسه میدادند خوبان در بهار خط طمع خط سبز گلعذاران برگ سبزسائل است. محسن تأثیر (از آنندراج). - برگ سبز فرستادن، مرادف گل فرستادن است. (از غیاث) (آنندراج). هدیه فرستادن. هل و گل فرستادن. - برگ سبز همکاری، برگ سبز همچشمی، برگ پان یا سبزه دیگر که کشتی گیران بجهت مقرر کردن کشتی به خانه حریف خود فرستند. همچنین گل نیز می فرستند و آنرا گل کشتی گویند. (غیاث) (آنندراج) : نثرپردازان از فقرۀ تازه برگ سبز همکاری به جانب طوطیان چمن روانه نموده اند. (ملا طغرا، از آنندراج)
حالت و چگونگی برکنده. رجوع به برکنده شود. صدمه. (از منتهی الارب) : قَلف، برکندگی ناخن از بن. (از منتهی الارب) ، کنایه از چیز بسیار کم مقدار و تحفۀ درویش که به توقع زر و سیم پیش اغنیا گذارند. (غیاث). کنایه از چیز بسیار کم بها. (آنندراج). برگ سبزی که درویشان نیاز می کنند. (ناظم الاطباء). ورق سبزی از گیاهان که درویشان نیاز کنند. و کنایه از هدیۀ کوچک و اندک. (از فرهنگ فارسی معین) : برگ سبزیست تحفۀ درویش چه کند بینوا همین دارد. ؟ این بیت را که از کثرت استعمال صورت ارسال مثل بخود گرفته در مورد تقدیم تحف و هدایا بعنوان عذر از حقارت آن یا بعنوان تعارف و تواضع بکار میبرند و از آنجا پیداشده است که سابقاً درویشها یک دسته گیاه ’جعفری’ یا ’شبد’ بدست گرفته و در کوچه و بازارها مدح خوانان گردش میکردند و بهر کس یک شاخه شبد یا جعفری میدادند وآن کس به اختیار خود خرده پولی بعنوان نیاز به آنان میپرداخت. (فرهنگ عوام) : بی نوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن. صائب (از آنندراج). انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار بی برگ سبز رو بدر آسمان نهم. صائب (از آنندراج). - برگ سبز سائل، آنست که گدایان به توقع ریزش برگ سبز پیش اغنیا میگذارند. (آنندراج) : بوسه میدادند خوبان در بهار خط طمع خط سبز گلعذاران برگ سبزسائل است. محسن تأثیر (از آنندراج). - برگ سبز فرستادن، مرادف گل فرستادن است. (از غیاث) (آنندراج). هدیه فرستادن. هل و گل فرستادن. - برگ سبز همکاری، برگ سبز همچشمی، برگ پان یا سبزه دیگر که کشتی گیران بجهت مقرر کردن کشتی به خانه حریف خود فرستند. همچنین گل نیز می فرستند و آنرا گل کشتی گویند. (غیاث) (آنندراج) : نثرپردازان از فقرۀ تازه برگ سبز همکاری به جانب طوطیان چمن روانه نموده اند. (ملا طغرا، از آنندراج)
برآمدجای. رجوع به برآمدجای شود، جمع واژۀ برّکانی، جمع واژۀ برنکان، جمع واژۀ برنکانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و همه این ها بمعنی گلیم سیاه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هر یک از این کلمات شود
برآمدجای. رجوع به برآمدجای شود، جَمعِ واژۀ بَرّکانی، جَمعِ واژۀ برنکان، جَمعِ واژۀ برنکانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و همه این ها بمعنی گلیم سیاه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هر یک از این کلمات شود