بذاذه (اِ رِ) بدحال شدن. بذاذ. بذذ. بذوذه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از المصادر زوزنی). ادامه... بدحال شدن. بذاذ. بَذَذ. بذوذه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از المصادر زوزنی). لغت نامه دهخدا
بذاذه پراشیدگی (بد حالی) سخت گذرانی ادامه... پراشیدگی (بد حالی) سخت گذرانی تصویر بذاذه فرهنگ لغت هوشیار