جدول جو
جدول جو

معنی بدگفتار - جستجوی لغت در جدول جو

بدگفتار
زشت زبان، بدگو، بدکلام
متضاد: شیرین زبان، خوش کلام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
کسی که رفتار و کردارش بد باشد، بدروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
بدخویی کردن با مردم، بدکاری، بدکرداری، بدروشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرفتار
تصویر بادرفتار
تندرفتار، تیزرو، اسب تندرو، براق، گام زن، بالاد، جواد، سابح، شولک، ره انجام، چهارگامه، سیس، بوز، چارگامه
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رُ)
کفیل و ضامن و پذرفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بدکردار. (آنندراج). آنکه رفتار و کردار بد از وی صادر می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اسبی که مثل باد تیز رود. (آنندراج). کسی که تند و بسرعت چون باد رود یا دود:
چنین گویند کاسب بادرفتار
سقط شد زیر آن گنج گهربار.
نظامی.
گوری برخاست، براق سیرت، برق صورت، بادرفتار. (سندبادنامه ص 252).
من آن بادرفتار گردون شتاب
زبهر شما دوش کردم کباب.
سعدی (بوستان) ، تختۀ گرد میان سوراخی باشد که بر سر چوب خیمه گذارند. (برهان). کلیچۀستون خیمه را نیز بنابر مشابهت بدان بادریسه گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (رشیدی). آن گردۀ چوبین میان سوراخ کرده که بر ستون خیمه کنند. (شرفنامۀ منیری). کماچۀ دیرک خیمه. (ناظم الاطباء). بعربی فلکه خوانند. (رشیدی). مهچۀ خیمه. کربه. سپندوز. چناب. جاناغ. (دمزن) ، بادکش. (از آنندراج از قول برهان) ، تابی را گویند که زنان بدوک دهند. (برهان). تابی که بدوک میدهند. (ناظم الاطباء) ، بادزن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، گردش و دوران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ ری)
بدکرداری و بدکنشی. (ناظم الاطباء). سؤسلوک. سؤمعامله. بدسری. بدتابی. (یادداشت مؤلف) ، مفتری و عیب گو. (آنندراج). عیب گو و غیبت کننده. (ناظم الاطباء). آنکه بسیار غیبت کند. (یادداشت مؤلف) ، آنکه خوب سخن نتواند گفت. اعجم. (دستور از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدگفتن
تصویر بدگفتن
بهتان زدن، افترا زدن، بدگویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
بدکردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگفتار
تصویر پرگفتار
پرحرف
فرهنگ واژه فارسی سره
ناسازگاری، بدروشی، بدسلوکی، بدکرداری
متضاد: خوش رفتاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدروش، بدسلوک، ناسازگار، بدسر، بدعمل، بدکار، سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، لگدزن
متضاد: خوش رفتار، خوش سلوک، نیک رفتار، نیک روش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
إساءةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
Maltreatment, Mistreatment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
mauvais traitement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
жорстоке поводження , жорстоке ставлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
학대
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
жестокое обращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
بدسلوکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
নিপীড়ন , অপব্যবহার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
unyanyasaji, ukatili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
kötü muamele
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
עִנּוּי , התעללות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
虐待
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
złe traktowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
दुर्व्यवहार , बुरा व्यवहार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
penyalahgunaan, perlakuan buruk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
การปฏิบัติที่ไม่ดี , การปฏิบัติปฏิเสธ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
mishandeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
Misshandlung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
maltrattamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
maus trato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
虐待
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدرفتاری
تصویر بدرفتاری
maltrato
دیکشنری فارسی به اسپانیایی