جدول جو
جدول جو

معنی بدکام - جستجوی لغت در جدول جو

بدکام
بدخواه، بدنیت، بداندیش، بدطینت
تصویری از بدکام
تصویر بدکام
فرهنگ فارسی عمید
بدکام
(بَ)
بدخواه. بداندیش. (از ولف). بداندیش. بدطینت. بدذات. بدخواه. (فرهنگ فارسی معین) ، طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات). و رجوع به ابدال شود، بدل. (آنندراج) :
بدور این جهلا آنچنان غم آگینم
بعصر این بدلا با الم چنان یکسان
که گرسخن بطرازم در این مشعبد دام
بجای شعر تراود غم از بن شریان.
حاذق گیلانی (از آنندراج).
و رجوع به بدل شود
لغت نامه دهخدا
بدکام
بداندیش، بدخواه
تصویری از بدکام
تصویر بدکام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدکامی
تصویر بدکامی
بدخواهی، بداندیشی، بدکام بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکار
تصویر بدکار
بدعمل، بدکردار، شریر، گنهکار، کسی که مرتکب کارهای زشت و ناپسند می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدرام
تصویر بدرام
سرکش، نافرمان، برای مثال چرخ «بدرام» تا که شد رامش / از کواکب چو خلد شد بدرام (شمس فخری - مجمع الفرس - بدرام)، حیوانی که به آسانی رام نشود
پدرام
فرهنگ فارسی عمید
(بَ مَ / مِ)
بدخواه. بدنیت. (از ولف). بدکام. بداندیش. بدذات:
از آن زشت بدکامۀ شوم پی
که آمد ز درگاه خسرو به ری...
فردوسی.
دگرگونه آهنگ بدکامه کرد
به پیروز خسرو یکی نامه کرد.
فردوسی.
هم اندر زمان پاسخ نامه کرد
زمژگان تو گفتی سر خامه کرد
که آن نامۀ شاه کیهان رسید
ز بدکامه دستت بباید کشید.
فردوسی.
- بدکامه کردن، بداندیش کردن. مخالف کردن:
گراز سپهبدیکی نامه کرد
به قیصر، ورا نیز بدکامه کرد
بدو گفت برخیز و ایران بگیر
نخستین من آیم ترا دستگیر.
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2894).
و رجوع به کامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدکامه
تصویر بدکامه
بدنیت، بدذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکام
تصویر بنکام
پارسی تازی شده پنگان (ساعت شنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کام
تصویر بد کام
بد اندیش بد طینت بد ذات بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
معروف به بدی، بی آبرو، رسوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدکار
تصویر بدکار
آنکه مرتکب کارهای بد شود، بدکردار، بدفعل، گنهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
((بَ))
دارای شهرت بد، معروف به بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدرام
تصویر بدرام
((بَ))
وحشی، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
Disreputable, Infamous, Notorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
de mauvaise réputation, infâme, notoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
খ্যাতিমান নয় , কুখ্যাত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
anayejulikana vibaya, maarufu kwa uovu, maarufu kwa mabaya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
memiliki reputasi buruk, terkenal buruk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
kötü şöhretli, adı kötüye çıkmış, kötü ünlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
평판이 나쁜 , 악명 높은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
評判が悪い , 不名誉な , 悪名高い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
מפוקפק , ידוע לשמצה , מפורסם לרעה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
बदनाम , कुख्यात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
сумнівний , ганебний , відомий у поганому сенсі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
มีชื่อเสียงไม่ดี , เสื่อมเสียชื่อเสียง , เสื่อมเสีย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
van slechte reputatie, berucht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
de mala reputación, infame, notorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
di cattiva reputazione, infame, noto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
de má reputação, infame, notório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
声誉差的 , 恶名昭彰的 , 臭名昭著的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
podejrzany, haniebny, notoryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
von schlechtem Ruf, berüchtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
сомнительный , позорный , печально известный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
بدنام
دیکشنری فارسی به اردو