جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدکام

بدکام

بدکام
بدخواه. بداندیش. (از ولف). بداندیش. بدطینت. بدذات. بدخواه. (فرهنگ فارسی معین) ، طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات). و رجوع به ابدال شود، بُدُل. (آنندراج) :
بدور این جهلا آنچنان غم آگینم
بعصر این بدلا با الم چنان یکسان
که گرسخن بطرازم در این مشعبد دام
بجای شعر تراود غم از بن شریان.
حاذق گیلانی (از آنندراج).
و رجوع به بُدُل شود
لغت نامه دهخدا

بدکار

بدکار
بدعمل، بدکردار، شریر، گنهکار، کسی که مرتکب کارهای زشت و ناپسند می شود
بدکار
فرهنگ فارسی عمید