معنی بدکامی
بدکامی
بدخواهی، بداندیشی، بدکام بودن
تصویر بدکامی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بدکامی
بدنامی
بدنامی
سوء شهرت، تهمت
فرهنگ واژه فارسی سره
بد کامی
بد کامی
عمل بد کام
فرهنگ لغت هوشیار
بدکامه
بدکامه
بدنیت، بدذات
فرهنگ لغت هوشیار
بدکاری
بدکاری
بدکرداری، بدکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
بدنامی
بدنامی
رسوایی، بی آبرویی
فرهنگ فارسی عمید
بدنامی
بدنامی
Vilification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بدنامی
بدنامی
очернение
دیکشنری فارسی به روسی
بدنامی
بدنامی
Verleumdung
دیکشنری فارسی به آلمانی
بدنامی
بدنامی
наклеп
دیکشنری فارسی به اوکراینی