جدول جو
جدول جو

معنی بدمزاج - جستجوی لغت در جدول جو

بدمزاج
ترشروئی، عبوس، تندخو، کج خلق
تصویری از بدمزاج
تصویر بدمزاج
فرهنگ لغت هوشیار
بدمزاج
بدخلق، بداخلاق
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندمزاج
تصویر تندمزاج
تندخو، بدخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدمزگی
تصویر بدمزگی
بدمزه بودن، بدطعمی
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانند این بیت، برای مثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدمزه
تصویر بدمزه
بدطعم، آنچه مزۀ بد داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلماج
تصویر بلماج
نوعی آش آرد، اماج، آش رقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردمزاج
تصویر سردمزاج
دارای میل جنسی کم، بی حال، سست، افسرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاج
تصویر مزاج
وضع دستگاه گوارش، وضع معده و روده، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت، طبیعت، کنایه از حالت، وضعیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدمزه
تصویر بدمزه
بدطعم، چیزی که گوارا نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی اشکنه از خو راک ها نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد اماج
فرهنگ لغت هوشیار
در پرده داشتن، استوار شدن، باریکمانی، خلاندن، در جامه پیچیدن، پرخیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاج
تصویر مزاج
آمیختن، امتزاج، سرشت و طبیعت بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردمزاج
تصویر سردمزاج
بی حال، سست
فرهنگ لغت هوشیار
شنگول سر خوش آنکه دارای طبیعت تر و تازه است خوش مزاج، سالم تندرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدمعاش
تصویر بدمعاش
بدروزگار، بدپیشه وفاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد مزاجی
تصویر بد مزاجی
ترشروئی تندخوری تندخویی کج خلقی، ترشرویی عبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد مزاج
تصویر بد مزاج
ترشرو تند خو تند خوی کج خلق، ترشرو عبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماج
تصویر دماج
پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمزاج
تصویر ترمزاج
((تَ مَ))
خوش مزاج، سالم، تندرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاج
تصویر مزاج
((مِ))
سرشت، طبیعت، آمیختن، آمیخته شدن، قدما به چهار مزاج اصل قایل بودند، مزاج صفراوی (گرم و مرطوب)، مزاج مالیخولیایی یا سوداوی (سرد و خشک)، مزاج دموی (گرم و مرطوب)، مزاج بلغمی (سرد و مرطوب)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلماج
تصویر بلماج
((بُ لْ یا لَ))
نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد، اماج
فرهنگ فارسی معین
هواخوٰاهی، بد خلقی
دیکشنری اردو به فارسی
بدخلق، بد خلقی
دیکشنری اردو به فارسی
حالت، خلق و خوی
دیکشنری اردو به فارسی