بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)
بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)
بدره که خریطۀ زر و پول است. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). خریطه ای باشد که طولش از عرض اندک بیشتر باشدو آن را از چرم و گلیم و شال کنند و بدوزند و زر و پول در آن پر کنند و از جایی به جایی ببرند و آن را بهندی بوری گویند. (از فرهنگ جهانگیری) : جبه ای خواهم و دراعه نخواهم زرو سیم زآنکه بهتر بود آن هر دو ز پانصد بدری. سنایی (از فرهنگ جهانگیری)
بدره که خریطۀ زر و پول است. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). خریطه ای باشد که طولش از عرض اندک بیشتر باشدو آن را از چرم و گلیم و شال کنند و بدوزند و زر و پول در آن پر کنند و از جایی به جایی ببرند و آن را بهندی بوری گویند. (از فرهنگ جهانگیری) : جبه ای خواهم و دراعه نخواهم زرو سیم زآنکه بهتر بود آن هر دو ز پانصد بدری. سنایی (از فرهنگ جهانگیری)
بدکاری. (یادداشت مؤلف) : بدگری کار هیچ عاقل نیست دل که پرغائله ست آن دل نیست. سنایی (از یادداشت مؤلف) ، بی فایده. بی مصرف. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : وصف او فانی و ذاتش در بقا زین سپس نی کم شود نی بدلقا. مولوی (مثنوی چ خاور ص 200)
بدکاری. (یادداشت مؤلف) : بدگری کار هیچ عاقل نیست دل که پرغائله ست آن دل نیست. سنایی (از یادداشت مؤلف) ، بی فایده. بی مصرف. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : وصف او فانی و ذاتش در بقا زین سپس نی کم شود نی بدلقا. مولوی (مثنوی چ خاور ص 200)
کیفیت و حالت بادسر. عجب و تکبر کردن و مغرور و گردنکش بودن باشد. (برهان). عجب و تکبر و غرور و گردنکشی. (ناظم الاطباء). کله پربادی. کبر. نخوت. خودپسندی. خودبینی. ازخودپری. خودخواهی و غرور و سبک سری. (فرهنگ شاهنامۀ رضازادۀ شفق) : آنکه درو بادسری راه کرد هم ز بریدن سرش آگاه کرد. امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 197 ص آ). رجوع به بادساری شود. (آنندراج).
کیفیت و حالت بادسر. عجب و تکبر کردن و مغرور و گردنکش بودن باشد. (برهان). عجب و تکبر و غرور و گردنکشی. (ناظم الاطباء). کله پربادی. کبر. نخوت. خودپسندی. خودبینی. ازخودپری. خودخواهی و غرور و سبک سری. (فرهنگ شاهنامۀ رضازادۀ شفق) : آنکه درو بادسری راه کرد هم ز بریدن سرش آگاه کرد. امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 197 ص آ). رجوع به بادساری شود. (آنندراج).
عادل، نصره الدین ملقب به صائن وزیر. وزیر الجایتو سلطان محمد خدابنده. مستوفی آرد: وزارت بر ملک نصره الدین عادل بسری که نایب امیرچوبان بود مقرر شد و صائن وزیر لقب یافت. (تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هجری قمری لندن ص 606، 608) ابوعبید محمد بن حسان بن بسری حسانی زاهد، او را گفتاریست در طریقت و کراماتی. وی از سعید بن منصور خراسانی و دیگران... حدیث کرد. و گروهی از وی روایت دارند. (از معجم البلدان). و رجوع به ص 179 همین کتاب شود
عادل، نصره الدین ملقب به صائن وزیر. وزیر الجایتو سلطان محمد خدابنده. مستوفی آرد: وزارت بر ملک نصره الدین عادل بسری که نایب امیرچوبان بود مقرر شد و صائن وزیر لقب یافت. (تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هجری قمری لندن ص 606، 608) ابوعبید محمد بن حسان بن بسری حسانی زاهد، او را گفتاریست در طریقت و کراماتی. وی از سعید بن منصور خراسانی و دیگران... حدیث کرد. و گروهی از وی روایت دارند. (از معجم البلدان). و رجوع به ص 179 همین کتاب شود