- بدساخت
- بدساخته، بدساخته شده
معنی بدساخت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد ساخته شده بد ساز مقابل خوش ساخت
جعلی، اختراع
بد گاه
بی نصیب، سیاه روز، تیره بخت، فلک زده، بیچاره
ترش رو بد خو اخمو
بدبخت، بد شانس
بدرفتار، زشت خصلت
بدجنس، بدذات
خشکسالی
بدبخت، تیره بخت، بدطالع
بدشکل، بدهیکل، زشت اندام
بدذات، بدطینت، بدجنس، بداصل، بدنهاد
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سال، تنگ سالی
آنکه به کاری یا چیزی بد، خو گرفته باشد
بدقیافه، زشت، دارای وضع ظاهری ناخوشایند
دلیر وشجاع
فوراً، در ساعت
سادگی، بی تکلف
دژخیم
هندی بارش
بد ساخته شده بد ساخت مقابل خوش ساخت، بد سازنده
بداصل، بدگوهر
بد اختر بی طالع بی اقبال شور بخت مقابل خوشبخت نیکبخت سعید سعادتمند
آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکمه بدایت. دادگاه شهرستان
ناگاه درآمدن، بی اندیشه سخن گفتن، بی تامل نوشتن
صحرا نشینی، بادیه نشینی
آغاز کردن، ابتداء
شجاعت، دلیری، دلاوری
بدخلق، بدخو، ناسازگار
بداصل، بدگوهر، بدسرشت
صحرانشینی، بادیه گردی