معنی بداوت - جستجوی لغت در جدول جو
بداوت
صحرا نشینی، بادیه نشینی
صحرا نشینی، بادیه نشینی
تصویر بداوت
فرهنگ لغت هوشیار
بداوت
صحرانشینی، بادیه گردی
صحرانشینی، بادیه گردی
تصویر بداوت
فرهنگ فارسی عمید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بغاوت
بغاوت
نافرمانی طغیان سرکشی
نافرمانی طغیان سرکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بقاوت
بقاوت
نگریستن، نگهبانی
نگریستن، نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر عداوت
عداوت
دشمنی
دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر بدایت
بدایت
آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکمه بدایت. دادگاه شهرستان
آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکمه بدایت. دادگاه شهرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بداهت
بداهت
ناگاه درآمدن، بی اندیشه سخن گفتن، بی تامل نوشتن
ناگاه درآمدن، بی اندیشه سخن گفتن، بی تامل نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بداوه
بداوه
بیابانگردی دشت نشینی
بیابانگردی دشت نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بداعت
بداعت
آغاز کردن، ابتداء
آغاز کردن، ابتداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدایت
بدایت
آغاز، اول چیزی، اول کار
آغاز، اول چیزی، اول کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر نداوت
نداوت
تر شدن، تری، نمناکی، شادابی، طراوت
تر شدن، تری، نمناکی، شادابی، طراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بداهت
بداهت
ناگاه درآمدن، ناگاه آمدن چیزی، بی تامل سخن گفتن، آشکار و واضح بودن
ناگاه درآمدن، ناگاه آمدن چیزی، بی تامل سخن گفتن، آشکار و واضح بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر عداوت
عداوت
دشمنی
دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر غداوت
غداوت
بامداد
بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر نداوت
نداوت
نمناکی، رطوبت
نمناکی، رطوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بغاوت
بغاوت
((بُ وَ))
سرکشی، یاغی گری
سرکشی، یاغی گری
فرهنگ فارسی معین
تصویر بدایت
بدایت
((بَ یَ))
آغاز، اول چیزی
آغاز، اوُل چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویر بداهت
بداهت
((بَ هَ))
سخن بی اندیشه گفتن، بی تأمل سخن گفتن
سخن بی اندیشه گفتن، بی تأمل سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویر عداوت
عداوت
((عَ وَ))
دشمنی، خصومت
دشمنی، خصومت
فرهنگ فارسی معین
تصویر نداوت
نداوت
((نَ وَ))
تری، نمناکی، تازگی، طراوت
تری، نمناکی، تازگی، طراوت
فرهنگ فارسی معین
تصویر عداوت
عداوت
خصومت، دشمنی
خصومت، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بداهت
بداهت
Extemporaneousness
Extemporaneousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بداهت
بِداهَت
экспромт
экспромт
دیکشنری فارسی به روسی
بداهت
بِداهَت
Spontaneität
Spontaneität
دیکشنری فارسی به آلمانی
بداهت
بِداهَت
екс템поралізм
екс템поралізм
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بداهت
بِداهَت
improwizacja
improwizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
بداهت
بِداهَت
即兴
即兴
دیکشنری فارسی به چینی
بداهت
بِداهَت
espontaneidade
espontaneidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بداهت
بِداهَت
estemporaneità
estemporaneità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بداهت
بِداهَت
extemporaneidad
extemporaneidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بداهت
بِداهَت
extemporanéité
extemporanéité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بداهت
بِداهَت
spontaniteit
spontaniteit
دیکشنری فارسی به هلندی
بداهت
بِداهَت
การแสดงสด
การแสดงสด
دیکشنری فارسی به تایلندی
بداهت
بِداهَت
ketidaksengajaan
ketidaksengajaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بداهت
بِداهَت
بطريقةٍ غير معيدةٍ
بِطَرِيقَةٍ غَيْرِ مَعِيدَةٍ
دیکشنری فارسی به عربی