- بخونستن
آواز خواندن
معنی بخونستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخواست کردن، طلب کردن، طلبیدن
میل داشتن، قصد داشتن،
دوست داشتن
فراخواندن، لازم داشتن مثلاً یک فروشندۀ خوب برای مغازه می خواهم
انتظار داشتن، آرزو داشتن
اراده کردن
خواه ناخواه: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار
خواهی نخواهی: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار، خواه ناخواه
میل داشتن، قصد داشتن،
دوست داشتن
فراخواندن، لازم داشتن مثلاً یک فروشندۀ خوب برای مغازه می خواهم
انتظار داشتن، آرزو داشتن
اراده کردن
خواه ناخواه: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار
خواهی نخواهی: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار، خواه ناخواه
(گُ)
لغت نامه دهخدا
هزوارش ’تبلونیستن’، پهلوی ’شکستن’. (حاشیۀ برهان چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی شکستن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
(فَ)
لغت نامه دهخدا
گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هزوارش ’بهونستن’، پهلوی ’گریستن’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
شبیه بودن، ماندن
توانستن
واماندن، درماندن، از گروه و رهروان بازماندن، ماندن و
خواندن، آواز خواندن
آواز خواندن، فراخواندن و صدا زدن
خواندن، آواز و ترانه خواندن
دانستن
آواز خواندن
دانستن
