- بخل
- بخیلی و منع کردن، امساک کردن
معنی بخل - جستجوی لغت در جدول جو
- بخل
- بخیل بودن، زفتی، خست
- بخل ((بُ))
- تنگ چشمی، خست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرفه بقله الحمقاء
زفتی سخن ها هر چه گفتی راست گفتی - نکردی بامن اندر مهر زفتی تنگ چشمی سیمتاخ خسی، جمع بخیل، زفتان (در پارسی رو در روی زفت رادیابه تازی کریم است: کجا نه زفت خواهد بود نه راد - همان بهتر که باشی راد و دلشاد جمع بخیل گرسنه چشمان تنگ چشمان، جمع بخیل گرسنه چشمان تنگ چشمان
بخیل ها، خسیس ها، ممسک ها، لئیم ها، زفت ها، سیه کاسه ها، جمع واژۀ بخیل
تخم خرفه، خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
زفت تر زفت (بخیل) تنگ چشم زفت تر بخیل تر
زفتتر
زفتیدن
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
اقبال، شانس، طالع، قسمت
جناح
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
زیر مفصل شانه و بازوی انسان وحیوان
زوج، صاحب
ملامت کردن کسی را
شکافتن چیزی
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
پیاز
گرفت و گیر، دو چیز که بر هم چسبند و در هم آویزند
ظاهر شدن، رویانیدن زمین گیاه را، سبز شدن شوره گیاه
نمناکی، تری
مرد متبکر و بزرگ منش
آمیزش، غنیمت
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
پرپهن خرفه فرفخ بقله الحمقاء رجله
بازوی انسان، عضوی از بدن پرندگان که با آن پرواز می کنند
شخصی که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث سازد
بجول
خسیس وممسک
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
دراز بالا بلند بالا
منحنی، خمیده، خم دار