- بخشایش
- رحم، عفو، غفران، مغفرت
معنی بخشایش - جستجوی لغت در جدول جو
- بخشایش
- در گذشتن از جرم و گناه و تقصیر عفو
- بخشایش
- درگذشتن از گناه کسی، عفو
- بخشایش ((بَ یِ))
- درگذشتن. عفو کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رحیم ورحم کننده، رئوف، رحمن
بخشاینده، عفوکننده
توزیع
فرسایش
کوشیدن سعی. یا اداره تخشایی. اداره تسلیحات (نظام)
کارخانۀ مخصوص ارتش که در آن انواع اسلحه ساخته می شود، کارخانۀ اسلحه سازی
از صورت های فلکی شمالی که به صورت مردی ایستاده که سری بریده در دست دارد تصویر شده، حامل راس الغول
کوشایی، کوشنده بودن
افتتاح، ایجاد، فتح
خوشرویی خندانی خوشرویی شادمانی بسیار همیشه خندانی بشاشت
حشیش ها، گیاههای خشک، جمع واژۀ حشیش
گشایش
گشودن، فتوح، فرج
رهایی، حل شدن، در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور، فراخی، وسعت، کنایه از فتح، تسخیر
گشایش یافتن: وسعت یافتن، فراخی پیدا کردن
گشایش یافتن: وسعت یافتن، فراخی پیدا کردن
عفو، اعطا، تقسیم
مرد خنده رو، همیشه خندان، گشاده روی، خوش طبع، با روح
ناظر خرج، رئیس خزانه
داد، دهش، عطا، انعام، عطیه، بخشندگی، کرم، جود
بخشاینده وبخشش کننده، عطا کننده وانعام دهنده
خندان، خوشرو، خنده رو
امکان
خوش کننده، خوش آینده
بخشودن، بخشاینده، بخشنده، عطا کننده
شادمان، شاد و خرم
خنده رو، گشاده رو، خندان، خوش رو، طلیق الوجه، بسّام، تازه رو، بسیم، فراخ رو، گشاده خد، روتازه، روباز
خنده رو، گشاده رو، خندان، خوش رو، طلیق الوجه، بسّام، تازه رو، بسیم، فراخ رو، گشاده خد، روتازه، روباز