جدول جو
جدول جو

معنی بحق - جستجوی لغت در جدول جو

بحق
(بِ حَق ق)
مرکّب از: ب + حق، براستی. بدرستی. بطور حقانیت. (ناظم الاطباء)، بحقیقت. از روی عدالت. عادلانه. به عدل. و رجوع به کلمه حق شود.
لغت نامه دهخدا
بحق
براستی، بدرستی، عادلانه
تصویری از بحق
تصویر بحق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهق
تصویر بهق
نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن سیاه می شود و اگر با انگشت فشار بدهند به رنگ سرخ درمی آید و برجستگی های بسیار ریز در زیر انگشت احساس می گردد، اما کرک هایی که روی پوست قرار گرفته تغییر رنگ نمی دهد
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن اندکی سفید می شود اما کرک های سیاه یا خرمایی وجود دارد و برجستگی های ریز در زیر انگشت احساس می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محق
تصویر محق
کسی که حق با اوست، حق دار، صاحب حق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحت
تصویر بحت
ساده، خالص، محض، صاف، بی درد، بی غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحل
تصویر بحل
بخشیده، عفو شده، آمرزیده، برای مثال کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲ - ۵۴۱)
بحل کردن: حلال کردن، از جرم و گناه کسی درگذشتن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ حَ قَ)
مرکّب از: ب + حقیقت، بحق. از روی درستی. حقیقهً. بالحقیقه: بحقیقت مرا اجل اینجا آورد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ بَ)
مرکّب از: ب + حق + پیوستن، واصل شدن به حقیقت، مدینه منوره. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، مدینه الرسول
لغت نامه دهخدا
سودن، کوفتن، زدودن، خاک فرسودن کندن باد خاک را، کهنه گرداندن جامه را، نرم کردن، شپش گشتن، موی ستردن، روان کردن اشک، سخت دویدن دور شدن دوری کوبیدن کوفتن نرم کردن، بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق
تصویر حبق
نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برحق
تصویر برحق
البته وحقیقتاً، براستی، مانند (امام برحق، دین برحق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذق
تصویر بذق
راهنما، که، سبک رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوق
تصویر بوق
شیپور، شاخ میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است بای یکی از سازها سازی است از مقیدات آلات ذوات النفخ بطول یک وجب و دارای سوراخهای و زبانه هایی بر دهانه آن
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتق
تصویر بتق
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحقیقت
تصویر بحقیقت
از روی درستی
فرهنگ لغت هوشیار
بحقیقت شناخت شناسایی بدرستی چنانکه باید شناخت: امیر عمید گفت: من آن دو را دیده ام و بحق المعرفه شناسم اما این را ندیده ام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسق
تصویر بسق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصق
تصویر بصق
تف کردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلق
تصویر بلق
در بگشادن، واگشادن در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بثق
تصویر بثق
سر چشمه، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
باز پرسی کردن، تفتیش، کاوش، شدت طلب، تفحص، کافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحت
تصویر بحت
بی غل وغش، بی درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخق
تصویر بخق
پیس چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر
فرهنگ واژه فارسی سره