جدول جو
جدول جو

معنی بحرانی - جستجوی لغت در جدول جو

بحرانی
ویژگی اوضاع و احوال آشفته در هر چیزی
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
فرهنگ فارسی عمید
بحرانی
(بَ)
شیخ هاشم بن سلیمان، او راست: مدینهالمفاخر فی فضائل الامام علی بن ابی طالب و کراماته. (از معجم المطبوعات)
یوسف بن احمد از فقهای امامیه بود. او راست: کشکول البحرانی. لؤلوءه البحرین. (از معجم المطبوعات)
عباس بحرانی بن یزید. محدث بود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بحرانی
(بَ)
منسوب به بحر که قعر رحم باشد. خون زهدان. خون سرخ خالص. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
باش درین خانه زندانیان
روزن و در بسته چو بحرانیان.
نظامی.
- دم بحرانی، خونی سخت سرخ و غلیظ و بسیار، منسوب به بحر و آن قعر رحم باشد و آن پیش از یاء نسبت برای مبالغه است. (یادداشت مؤلف) ، گرفتن. تخمین زدن. تقدیر کردن
منسوب به بحران. (ناظم الاطباء). منسوب به بحرین. (از المنجد). انتساب به بحر. (از انساب سمعانی) ، مرد کوتاه کلان شکم، شتر جوانه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بحرانی
آشفتگی وانقلاب
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
فرهنگ لغت هوشیار
بحرانی
((بَ))
تغییر حالت و آشفتگی مریض، وضع غیرعادی در امری از امور مملکتی
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
فرهنگ فارسی معین
بحرانی
آشوب زده، بحران زده، پرآشوب، تشنج آلود، پرتنش، تنش آلود، خطرناک، غیرعادی، متشنج، متلاطم، وخیم
متضاد: آرام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بحرانی
شديد الأهمّيّة
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به عربی
بحرانی
Critical, Crucially
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بحرانی
critique, de manière cruciale
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بحرانی
crítico, crucialmente
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بحرانی
критический , критически
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به روسی
بحرانی
kritisch, entscheidend
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بحرانی
критичний , критично
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بحرانی
krytyczny, kluczowo
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بحرانی
危急的 , 关键地
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به چینی
بحرانی
crítico, crucialmente
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بحرانی
critico, crucialmente
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بحرانی
วิกฤต , อย่างสำคัญ
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بحرانی
kritis, dengan penting
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بحرانی
سنگین , اہمیت سے
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به اردو
بحرانی
গুরুতর , গুরুত্বপূর্ণভাবে
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بحرانی
muhimu, kwa umuhimu
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بحرانی
kritik, kritik bir şekilde
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بحرانی
중대한 , 중요한
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به کره ای
بحرانی
重大な , 重要に
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بحرانی
kritiek, cruciaal
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به هلندی
بحرانی
गंभीर , महत्वपूर्ण तरीके से
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به هندی
بحرانی
קריטי , בצורה קריטית
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
Drizzly, Rainy
دیکشنری فارسی به انگلیسی