جدول جو
جدول جو

معنی بحرانی

بحرانی(بَ)
منسوب به بحر که قعر رحم باشد. خون زهدان. خون سرخ خالص. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
باش درین خانه زندانیان
روزن و در بسته چو بحرانیان.
نظامی.
- دم بحرانی، خونی سخت سرخ و غلیظ و بسیار، منسوب به بحر و آن قعر رحم باشد و آن پیش از یاء نسبت برای مبالغه است. (یادداشت مؤلف) ، گرفتن. تخمین زدن. تقدیر کردن
منسوب به بحران. (ناظم الاطباء). منسوب به بحرین. (از المنجد). انتساب به بحر. (از انساب سمعانی) ، مرد کوتاه کلان شکم، شتر جوانه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا