جدول جو
جدول جو

معنی بجمعوی - جستجوی لغت در جدول جو

بجمعوی
شیخ علی بن سلیمان دمنتی بجمعوی مالکی مغربی که در 1299 هجری قمری در مصر بوده است. او راست: اجلی مساند علی الرحمن، حلی نحور حور الجنان فی حظائر الرحمان، درجات مرقاه الصعود الی سنن ابی داود، نحور حور الجنان، النصیحه العامه، نفع قوت المغتذی علی جامع الترمذی، نور مصباح الزجاجه علی سنن ابن ماجه، وشی الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ نا / نی)
که معنی دارد. معنی دار. مقابل بی معنی. بامغز. مقابل مهمل. مقابل نااستوار و نادرست و در اصطلاح صوفیان و شاعران خوب و شایسته. غیرعامیانه. آنچه پیش پا افتاده نباشد. اصیل:
رضوانش گمان بردم چون این بشنیدم
از گفتن بامعنی وز لفظ چو شکر.
ناصرخسرو.
آنچه بامعنی است خود پیدا شود
و آنچه بی معنی است خود رسوا شود.
مولوی.
فلان آدمی بامعنی است، مبانی عقلی و تربیتی و آداب دانی استواری دارد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مجموع بودن. آسوده خاطر بودن. خاطرجمع بودن. آسودگی خاطر. فراغت بال:
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید.
سعدی.
و رجوع به مجموع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ وا)
مرکّب از: بی + دعوی، بدون مرافعه. عاری از ادعا و درخواست. (ناظم الاطباء)، و رجوع به دعوی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ج اجمع (در حالت رفع). همه. همگی. همگان، کوفتن، چنانکه گازر جامه را. (منتهی الارب). کوفتن قصّار جامه را
لغت نامه دهخدا
(بِ جُ لَ / لِ)
عموماً. جمعاً. بالتمام. همگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به بجمله و جمله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جویندۀ بزم. جویای بزم و عیش و طرب. اهل مجلس طرب و شراب:
برفتند از آن پس بنخجیرگاه
همه بزمجوی و همه رزمخواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بلاد بجاوه. مردم بجاوه: و بردست راست این شهر (عیذاب) چون روی به قبله کنند کوهی است و پس آن کوه بیابانی عظیم، و علف خوار بسیار و خلقی بسیارند آنجا که ایشان را بجاویان گویند، و ایشان مردمانی اند که هیچ دین و کیش ندارند و به هیچ پیغمبر و پیشوا ایمان نیاورده اند از آنکه از آبادانی دورند و بیابانی دارند که طول آن از هزار فرسنگ زیاده باشد و عرض سیصد فرسنگ و درین همه بعد دو شهرک خرد بیش نیست که یکی را از آن بحرالنعام گویند و دیگری را عیذاب. طول این بیابان از مصر تا حبشه و آن از شمال است تا جنوب و عرض از ولایت نوبه تا دریای قلزم از مغرب تا مشرق. و این قوم بجاویان در آن بیابان باشند، مردمی بد نباشند و دزدی و غارت نکنند، به کارهای خود مشغول باشند و مسلمانان و غیرهم کودکان ایشان بدزدند و به شهرهای اسلام برند و بفروشند. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 83)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمعور
تصویر جمعور
جماعت بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامعنی
تصویر بامعنی
با مغز، اصیل، معنی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجملگی
تصویر بجملگی
بالتمام، همگی، عموماً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمعنی
تصویر بیمعنی
بی آرش کلپتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
إجماليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
Cumulative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
кумулятивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
সঞ্চিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulatywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
مجموعی، به طور کلّی، کلّی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
مجموعی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
jumla
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
สะสม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
кумулятивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
birikimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
累積的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
累积的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
누적된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
संचयी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
acumulativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
מצטבר
دیکشنری فارسی به عبری