آشکار کردن راز و اندوه سخت. (ترجمان القرآن جرجانی) (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی). بازگفتن آنچه در اندرون است. (از اقرب الموارد). آشکار کردن. (فرهنگ نظام) ، زمین نرم. (منتهی الارب) ، زمین نرم و هموار و برابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریگ نرم. (از معجم البلدان). تصغیر آن بثینه است. (مهذب الاسماء). زمین نرم و به این معنی به کسر هم آمده. (آنندراج) ، مسکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کره. (از معجم البلدان) (آنندراج) ، زن حسینۀ تنک پوست آکنده گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن زیبا. (از معجم البلدان) ، نعمت در نعمت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
آشکار کردن راز و اندوه سخت. (ترجمان القرآن جرجانی) (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی). بازگفتن آنچه در اندرون است. (از اقرب الموارد). آشکار کردن. (فرهنگ نظام) ، زمین نرم. (منتهی الارب) ، زمین نرم و هموار و برابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریگ نرم. (از معجم البلدان). تصغیر آن بثینه است. (مهذب الاسماء). زمین نرم و به این معنی به کسر هم آمده. (آنندراج) ، مسکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کره. (از معجم البلدان) (آنندراج) ، زن حسینۀ تنک پوست آکنده گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن زیبا. (از معجم البلدان) ، نعمت در نعمت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
نام برادر قیصر روم که معاصر خسروپرویز بود: قیصر روم اجابت کرد و...برادر خویشتن را بثیادوس نام با شصت هزار مرد جنگی به مدد او فرستاد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
نام برادر قیصر روم که معاصر خسروپرویز بود: قیصر روم اجابت کرد و...برادر خویشتن را بثیادوس نام با شصت هزار مرد جنگی به مدد او فرستاد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
نام بلندیی در راه میان بحرین و بصره. (از معجم البلدان). نام موضعی است مابین بصره و بحرین. (آنندراج) (منتهی الارب) ، مهیاشده. آماده. ساخته: محمد را دیدم و اصحابش با لشکری که مثل آن ندیدم ساخته و بجارده. (از تفسیر ابوالفتوح)
نام بلندیی در راه میان بحرین و بصره. (از معجم البلدان). نام موضعی است مابین بصره و بحرین. (آنندراج) (منتهی الارب) ، مهیاشده. آماده. ساخته: محمد را دیدم و اصحابش با لشکری که مثل آن ندیدم ساخته و بجارده. (از تفسیر ابوالفتوح)
نام زنی از قبیله عذره که زوج جمیل بود. (آنندراج). زنی از بنی عذره که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت. برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. (از اعلام المنجد). دخترحبابن ثعلبه بن الهودبن عمرو بن الاحب بن حن بن عذره، معشوقۀ جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی الله عنهم بودند. (یادداشت مؤلف). بثینه و جمیل عاشق و معشوق، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (متوفی 86 هجری قمری) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت. (از تاریخ گزیده ص 273). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 138) : یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی. منوچهری. چون نخوانی حدیث دعد و رباب با حدیث بثینه و آن جمیل. ناصرخسرو
نام زنی از قبیله عذره که زوج جمیل بود. (آنندراج). زنی از بنی عذره که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت. برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. (از اعلام المنجد). دخترحبابن ثعلبه بن الهودبن عمرو بن الاحب بن حن بن عذره، معشوقۀ جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی الله عنهم بودند. (یادداشت مؤلف). بثینه و جمیل عاشق و معشوق، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (متوفی 86 هجری قمری) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت. (از تاریخ گزیده ص 273). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 138) : یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی. منوچهری. چون نخوانی حدیث دعد و رباب با حدیث بثینه و آن جمیل. ناصرخسرو
بنت محمد بن جعفر. حضرت علی (ع) ، ام کلثوم دختر خود را ابتدا به عمر خطاب داده بود که زید بن عمر از او متولد شد، بعد از آن او را به عون بن جعفر داد، بعد از عون، محمد بن جعفر او را بخواست و دختری ازو بثینه نام متولد شد، بعد از محمد بن جعفر، عبدالله بن جعفر او را بخواست. (از تاریخ گزیده ص 199)
بنت محمد بن جعفر. حضرت علی (ع) ، ام کلثوم دختر خود را ابتدا به عمر خطاب داده بود که زید بن عمر از او متولد شد، بعد از آن او را به عون بن جعفر داد، بعد از عون، محمد بن جعفر او را بخواست و دختری ازو بثینه نام متولد شد، بعد از محمد بن جعفر، عبدالله بن جعفر او را بخواست. (از تاریخ گزیده ص 199)
جمع واژۀ بثره و بثر. (منتهی الارب). رجوع به بثر و بثره شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غله و جمره و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی. (از کشاف اصطلاحات الفنون). جوش ریزه ها که بر اندام برآید. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ بثره و بثر. (منتهی الارب). رجوع به بثر و بثره شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غله و جمره و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی. (از کشاف اصطلاحات الفنون). جوش ریزه ها که بر اندام برآید. (ناظم الاطباء)
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
برخی گویند همان نام بثنه است. بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). گندمی است معروف به شام. (مهذب الاسماء). گندمی منسوب به بثنه از نواحی شام. (از اقرب الموارد).
برخی گویند همان نام بثنه است. بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). گندمی است معروف به شام. (مهذب الاسماء). گندمی منسوب به بثنه از نواحی شام. (از اقرب الموارد).
زینب. زنوبی به ضبط رومیان. نام زن اذینه که چون شوهرش بقتل رسید به اتفاق پسرش وهب اللات زمام حکومت را به دست گرفت. وهب اللات چون میخواست در مقابل روم مستقل شود در سال 271 میلادی خود را اگوستوس خواند، آنگاه اورلین قیصر روم لشکری نیرومند به پالمور کشید و پس از مقاومت دلیرانه ای که زنوبی نمود، آن شهر را گرفت و ویران کرد. در سال 272 زنوبی سعی کرد به ایران پناه ببرد ولی موفق نشد، او را گرفتند وبه روم بردند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 251)
زینب. زنوبی به ضبط رومیان. نام زن اذینه که چون شوهرش بقتل رسید به اتفاق پسرش وهب اللات زمام حکومت را به دست گرفت. وهب اللات چون میخواست در مقابل روم مستقل شود در سال 271 میلادی خود را اگوستوس خواند، آنگاه اورلین قیصر روم لشکری نیرومند به پالمور کشید و پس از مقاومت دلیرانه ای که زنوبی نمود، آن شهر را گرفت و ویران کرد. در سال 272 زنوبی سعی کرد به ایران پناه ببرد ولی موفق نشد، او را گرفتند وبه روم بردند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 251)
بنت معتمد. یکی از زنان شاعرۀ اندلس، دختر معتمد بن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه تاجری درآمد. (از قاموس الاعلام ترکی) ، مهیا و مستعد شدن: و مرگ را بجارد پیش از آنکه مرگ به او آید. (از تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ص 486). و رجوع به بجارده شود
بنت معتمد. یکی از زنان شاعرۀ اندلس، دختر معتمد بن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه تاجری درآمد. (از قاموس الاعلام ترکی) ، مهیا و مستعد شدن: و مرگ را بجارد پیش از آنکه مرگ به او آید. (از تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ص 486). و رجوع به بجارده شود