مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا، (الانساب سمعانی) (لباب الانساب)، سگ شکاری که ببوی، جانور را پیدا کند، (آنندراج)، بوی پرست وسگ شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بوی پرست شود
منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا، (الانساب سمعانی) (لباب الانساب)، سگ شکاری که ببوی، جانور را پیدا کند، (آنندراج)، بوی پرست وسگ شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بوی پرست شود
پتنی. جمال الله هندی بتنی منسوب به پتنه از شهرهای هند. وی در 1501 میلادی در نهر والی گجرات بدنیا آمد و در مکه درس خواند و سپس به طریقۀ قادریه و سعدیه داخل گردید و در درگاه اکبرشاه مقامی یافت و سرانجام به قتل رسید. اوراست: ’مجمع البحار فی غریب التنزیل و تألیف الاخبار’ به عربی که در حدیث نوشته شده است. (از المنجد)
پتنی. جمال الله هندی بتنی منسوب به پتنه از شهرهای هند. وی در 1501 میلادی در نهر والی گجرات بدنیا آمد و در مکه درس خواند و سپس به طریقۀ قادریه و سعدیه داخل گردید و در درگاه اکبرشاه مقامی یافت و سرانجام به قتل رسید. اوراست: ’مجمع البحار فی غریب التنزیل و تألیف الاخبار’ به عربی که در حدیث نوشته شده است. (از المنجد)
بتن. از مصالح بنائی جدید. مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنائی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات. (فرهنگ فارسی معین). - بتون آرمه، بتن مسلح. آن بتون که در آن میله های آهن بکار رود. - بتون ریزی، عمل ریختن ترکیب مصالح اولیۀ بتون که سیمان و ریگ و آب باشد برای ساختمان کردن. و رجوع به بتن و بتن ریزی شود، حاجت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اندوه سخت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت. (منتهی الارب). اشد حزن. (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2) ، اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم، بیماری شدید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
بتن. از مصالح بنائی جدید. مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنائی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات. (فرهنگ فارسی معین). - بتون آرمه، بتن مسلح. آن بتون که در آن میله های آهن بکار رود. - بتون ریزی، عمل ریختن ترکیب مصالح اولیۀ بتون که سیمان و ریگ و آب باشد برای ساختمان کردن. و رجوع به بتن و بتن ریزی شود، حاجت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اندوه سخت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت. (منتهی الارب). اشد حزن. (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2) ، اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم، بیماری شدید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
دهی از دهستان قلعه شاهین سرپل زهاب قصر شیرین. سکنۀ آن 70 تن. آب از سراب قلعه شاهین. محصول آن غلات، توتون، برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان قلعه شاهین سرپل زهاب قصر شیرین. سکنۀ آن 70 تن. آب از سراب قلعه شاهین. محصول آن غلات، توتون، برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام جمهوری کوچکی در شمال شرقی اروپا کنار دریای بالتیک، به مساحت 65791 هزار گز مربع و دارای دو ملیون سکنه. کرسی آن ریگا است و مردم آن را لت یا لتونی گویند. لتونی در 1561م. تحت تسلط لهستان و از سال 1621 تحت تسلط سوئد و سپس در سال 1710 زیر سلطۀ روسیه درآمد و در 1917 میلادی استقلال یافت، ولی پس از جنگ جهانی اخیر باز روسیه آنجا را تصرف کرد.
نام جمهوری کوچکی در شمال شرقی اروپا کنار دریای بالتیک، به مساحت 65791 هزار گز مربع و دارای دو ملیون سکنه. کرسی آن ریگا است و مردم آن را لت یا لتونی گویند. لتونی در 1561م. تحت تسلط لهستان و از سال 1621 تحت تسلط سوئد و سپس در سال 1710 زیر سلطۀ روسیه درآمد و در 1917 میلادی استقلال یافت، ولی پس از جنگ جهانی اخیر باز روسیه آنجا را تصرف کرد.
قسمی شیشۀ کوچک مدور با گردنی دراز که عادهً سقطفروشان آب لیمو را در آن شیشه ها فروشند. شیشه یا سفال مدور به اندازۀ هندوانۀ خرد. قسمی شیشه برای ریختن مایع شبیه به هندوانۀ کوچک، و گاهی از سفال. قسمی شیشۀ مدور کوچک برای ترشیهای نادر چون انبه و غیره. شکلی از اشکال شیشۀ جای شربت و آب لیمو و غیره. (یادداشت مرحوم دهخدا)
قسمی شیشۀ کوچک مدور با گردنی دراز که عادهً سقطفروشان آب لیمو را در آن شیشه ها فروشند. شیشه یا سفال مدور به اندازۀ هندوانۀ خرد. قسمی شیشه برای ریختن مایع شبیه به هندوانۀ کوچک، و گاهی از سفال. قسمی شیشۀ مدور کوچک برای ترشیهای نادر چون انبه و غیره. شکلی از اشکال شیشۀ جای شربت و آب لیمو و غیره. (یادداشت مرحوم دهخدا)
منسوب به برون. بیرونی. خارجی. ظاهری. مقابل درونی. مقابل داخلی. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بیرونی شود، بو دادن. برشته کردن. تاب دادن. گندم و جز آن را بر تابه برشته کردن. (یادداشت دهخدا). تحمیص: بدو گفت لختی پنیر کهن ابا مغز بادام بریان بکن. فردوسی. عثلبه، در خاکستر بریان کردن گندم را. (از منتهی الارب). - بریان کرده، برشته کرده. کباب کرده. حنیذ. شواء. مسلوق. مشوی. مطجن. مفؤود. مقلو: حنیذ، اندر زمین بریان کرده. لحم مهراء، گوشت نیک بریان کرده. (دهار). - ، بوداده. تاب داده. برشته کرده: بگیرند هلیلۀ کابلی و بلیله و آملۀ بریان کرده از هر یکی سه درم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بگیرند چلغوزۀ پاک کرده ده درمسنگ... و تخم کتان بریان کرده... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). غله ای که از آن کنیزک می خریدند و صحیح و بریان ناکرده از بریان کرده جدا میکردند. (تاریخ قم ص 64). و رجوع به بریان شود. - بریان ناکرده، برشته نشده: غله ای که از آن کنیزک می خریدند و صحیح و بریان ناکرده از بریان کرده جدا میکردند. (تاریخ قم ص 64). ، به مجاز، عذاب کردن. رنج دادن: بندۀ بد را خداوندان بتشنه گرسنه بر عذاب آتش معده همی بریان کنند. ناصرخسرو. ، به مجاز، سوختن. داغ نهادن. اثر سوختگی پدید آوردن: چون دست درازی به لبت دندان کرد تبخال چرا لب مرا بریان کرد؟ خاقانی
منسوب به برون. بیرونی. خارجی. ظاهری. مقابل درونی. مقابل داخلی. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بیرونی شود، بو دادن. برشته کردن. تاب دادن. گندم و جز آن را بر تابه برشته کردن. (یادداشت دهخدا). تَحمیص: بدو گفت لختی پنیر کهن ابا مغز بادام بریان بکن. فردوسی. عَثلبه، در خاکستر بریان کردن گندم را. (از منتهی الارب). - بریان کرده، برشته کرده. کباب کرده. حنیذ. شواء. مسلوق. مشوی. مطجن. مفؤود. مقلو: حَنیذ، اندر زمین بریان کرده. لحم مهراء، گوشت نیک بریان کرده. (دهار). - ، بوداده. تاب داده. برشته کرده: بگیرند هلیلۀ کابلی و بلیله و آملۀ بریان کرده از هر یکی سه درم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بگیرند چلغوزۀ پاک کرده ده درمسنگ... و تخم کتان بریان کرده... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). غله ای که از آن کنیزک می خریدند و صحیح و بریان ناکرده از بریان کرده جدا میکردند. (تاریخ قم ص 64). و رجوع به بریان شود. - بریان ناکرده، برشته نشده: غله ای که از آن کنیزک می خریدند و صحیح و بریان ناکرده از بریان کرده جدا میکردند. (تاریخ قم ص 64). ، به مجاز، عذاب کردن. رنج دادن: بندۀ بد را خداوندان بتشنه گرسنه بر عذاب آتش معده همی بریان کنند. ناصرخسرو. ، به مجاز، سوختن. داغ نهادن. اثر سوختگی پدید آوردن: چون دست درازی به لبت دندان کرد تبخال چرا لب مرا بریان کرد؟ خاقانی
از دهستانهای شوشتر در جنوب خاوری شوشتر و خاور دهستان خوان و گندزلو. آن از چشمه و لولۀ آب مؤسسات نفت. محصول آن دیمی است شغل مردم زراعت و کارگری نفت. جمعیت آن 2500 تن. قراءمهم آن: راهدار و کرائی بالا. ساکنین از طایفۀ الوند و گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
از دهستانهای شوشتر در جنوب خاوری شوشتر و خاور دهستان خوان و گندزلو. آن از چشمه و لولۀ آب مؤسسات نفت. محصول آن دیمی است شغل مردم زراعت و کارگری نفت. جمعیت آن 2500 تن. قراءمهم آن: راهدار و کرائی بالا. ساکنین از طایفۀ الوند و گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ابوعبدالله محمد بن سنان بن جابر بتانی صاحب زیج صبائی که در ستاره شناسی دستی داشت و از سال 264 تاسال 306 هجری قمری به رصد مشغول بود و ستارگان ثابته را در زیج خود ثبت کرد. او بسال 317 هنگام برگشت از بغداد در محلی بنام قصرالجص درگذشت. ظاهراً باید مسلمان بوده باشد. از آثار اوست: کتاب الزیج که دو نسخه بود، و کتاب معرفه مطالعالبروج فیمابین ارباع الفلک. (از معجم المطبوعات). و رجوع به الفهرست ص 279 و ابن خلکان ج 2 ص 105 و تتمۀصوان الحکمه ص 16 و 18 و اعلام زرکلی ج 3 ص 875 شود. ابن ندیم او را صابی دانسته و گوید رساله ای در تحقیق اقدار اتصالات برای ابوالحسن بن الفرات نوشته است. قاضی صاعد کنیۀ او را ابوجعفر نوشته. قفطی گوید کس ندانست که مسلمان بودیا نه ؟ کتابی در شرح مقالات چهارگانه بطلمیوس دارد. و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 280 و رجوع به ابوعبدالله در همین لغت نامه شود، فراغت حاصل کردن از کاری. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترک شود
ابوعبدالله محمد بن سنان بن جابر بتانی صاحب زیج صبائی که در ستاره شناسی دستی داشت و از سال 264 تاسال 306 هجری قمری به رصد مشغول بود و ستارگان ثابته را در زیج خود ثبت کرد. او بسال 317 هنگام برگشت از بغداد در محلی بنام قصرالجص درگذشت. ظاهراً باید مسلمان بوده باشد. از آثار اوست: کتاب الزیج که دو نسخه بود، و کتاب معرفه مطالعالبروج فیمابین ارباع الفلک. (از معجم المطبوعات). و رجوع به الفهرست ص 279 و ابن خلکان ج 2 ص 105 و تتمۀصوان الحکمه ص 16 و 18 و اعلام زرکلی ج 3 ص 875 شود. ابن ندیم او را صابی دانسته و گوید رساله ای در تحقیق اقدار اتصالات برای ابوالحسن بن الفرات نوشته است. قاضی صاعد کنیۀ او را ابوجعفر نوشته. قفطی گوید کس ندانست که مسلمان بودیا نه ؟ کتابی در شرح مقالات چهارگانه بطلمیوس دارد. و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 280 و رجوع به ابوعبدالله در همین لغت نامه شود، فراغت حاصل کردن از کاری. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترک شود
محمد بن عبدالرحمن بتانی از خاندان یحیی بن اکثم و از روات حدیث بود. (از معجم البلدان) ، کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرای ناصری). کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. (برهان قاطع). هرچه نه بدتر. مقعد. تحت. کون. عقبه. پشت. شرم. مقعد مردان و فرج زنان. (ناظم الاطباء) : غنچه گر پیش آن دهن خندد به بتر جای خویشتن خندد. سراج الدین سگزی. ای به روی دلبران چربیده پشت پای تو به ز بهتر جای خوبانست بتر جای تو. سعید اشرف. ، مابین ناخن و گوشت را هم گفته اند که چرک درآن جمع می شود. (برهان قاطع). فرجۀ مابین ناخن و گوشت که در آنجا چرک جمع گردد. (ناظم الاطباء)
محمد بن عبدالرحمن بتانی از خاندان یحیی بن اکثم و از روات حدیث بود. (از معجم البلدان) ، کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرای ناصری). کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. (برهان قاطع). هرچه نه بدتر. مقعد. تحت. کون. عقبه. پشت. شرم. مقعد مردان و فرج زنان. (ناظم الاطباء) : غنچه گر پیش آن دهن خندد به بتر جای خویشتن خندد. سراج الدین سگزی. ای به روی دلبران چربیده پشت پای تو به ز بهتر جای خوبانست بتر جای تو. سعید اشرف. ، مابین ناخن و گوشت را هم گفته اند که چرک درآن جمع می شود. (برهان قاطع). فرجۀ مابین ناخن و گوشت که در آنجا چرک جمع گردد. (ناظم الاطباء)
منسوب به بترون. رجوع به بترون شود، آنکه متصدی صدور و بازدید پروانۀ عبور و مرور از شهری به شهر دیگر باشد. (از انجمن آرای ناصری). و رجوع به مجالس النفائس ص 259 شود
منسوب به بترون. رجوع به بترون شود، آنکه متصدی صدور و بازدید پروانۀ عبور و مرور از شهری به شهر دیگر باشد. (از انجمن آرای ناصری). و رجوع به مجالس النفائس ص 259 شود
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه