آهنگساز معروف آلمانی متولد در بن بسال 1770 میلادی و درگذشته بسال 1827 میلادی او 32 سونات برای پیانو و 17 کاتوئور و 9سمفونی ساخت که همه آنها آثاری است مشحون از احساسات عمیق و حاکی از قدرت تعبیر. وی در اواخر عمر کر گردید. (از فرهنگ فارسی معین)
آهنگساز معروف آلمانی متولد در بن بسال 1770 میلادی و درگذشته بسال 1827 میلادی او 32 سونات برای پیانو و 17 کاتوئور و 9سمفونی ساخت که همه آنها آثاری است مشحون از احساسات عمیق و حاکی از قدرت تعبیر. وی در اواخر عمر کر گردید. (از فرهنگ فارسی معین)
مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
بتن. از مصالح بنائی جدید. مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنائی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات. (فرهنگ فارسی معین). - بتون آرمه، بتن مسلح. آن بتون که در آن میله های آهن بکار رود. - بتون ریزی، عمل ریختن ترکیب مصالح اولیۀ بتون که سیمان و ریگ و آب باشد برای ساختمان کردن. و رجوع به بتن و بتن ریزی شود، حاجت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اندوه سخت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت. (منتهی الارب). اشد حزن. (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2) ، اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم، بیماری شدید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
بتن. از مصالح بنائی جدید. مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنائی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات. (فرهنگ فارسی معین). - بتون آرمه، بتن مسلح. آن بتون که در آن میله های آهن بکار رود. - بتون ریزی، عمل ریختن ترکیب مصالح اولیۀ بتون که سیمان و ریگ و آب باشد برای ساختمان کردن. و رجوع به بتن و بتن ریزی شود، حاجت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اندوه سخت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت. (منتهی الارب). اشد حزن. (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2) ، اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم، بیماری شدید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
مرادف فلان است چنانکه گویند فلان و بهمون. (آنندراج). رجوع به بهمان شود، خوب و حسین. (منتهی الارب) (آنندراج). خوب. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از اقرب الموارد) : مر کراهت در دل مرد بهی چون درآید زآفتی نبود تهی. مولوی. ، زیبا. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - بهی پیکر، خوب روی و خوب صورت ونیکوشکل و خوش اندام. (ناظم الاطباء) : بدو گفت شخصی بهی پیکری گمانم چنانست کاسکندری. نظامی. - بهی پیکری: چو آن هر سه پیکر بدان دلبری که برد از دو پیکر بهی پیکری. نظامی. - بهی رو، خوش رو. خوب رو: طبیب بهی روی با آب و رنگ ز حلم خدا نوشدارو بچنگ. نظامی. - بهی طلعت، آنکه طلعت و روی زیبا دارد: ملک زاده ای بود در شهر مرو بهی طلعتی چون خرامنده سرو. نظامی
مرادف فلان است چنانکه گویند فلان و بهمون. (آنندراج). رجوع به بهمان شود، خوب و حسین. (منتهی الارب) (آنندراج). خوب. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از اقرب الموارد) : مر کراهت در دل مرد بهی چون درآید زآفتی نبود تهی. مولوی. ، زیبا. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - بهی پیکر، خوب روی و خوب صورت ونیکوشکل و خوش اندام. (ناظم الاطباء) : بدو گفت شخصی بهی پیکری گمانم چنانست کاسکندری. نظامی. - بهی پیکری: چو آن هر سه پیکر بدان دلبری که برد از دو پیکر بهی پیکری. نظامی. - بهی رو، خوش رو. خوب رو: طبیب بهی روی با آب و رنگ ز حلم خدا نوشدارو بچنگ. نظامی. - بهی طلعت، آنکه طلعت و روی زیبا دارد: ملک زاده ای بود در شهر مرو بهی طلعتی چون خرامنده سرو. نظامی
هر چیز میان خالی، مانند هالۀ ماه و طوقی که بر گردن کنند و کمری که بر میان بندند و دایره ای که از پرگار کشند. (از برهان). دایره باشد و پرگار را نیز گویند. (اوبهی). دایره ای که گاهگاه به گرد ماه و آفتاب پدید آید که به تازیش هاله خوانند. (از شرفنامۀ منیری). دایره. (لغت فرس اسدی). حلقه: ایا قد تو چون سروی ز دیبا گرد آن آذین و یا روزتو چون ماهی ز عنبر گرد آن برهون. رودکی. چو تازه رو درآید عدل چون مرغ همان ساعت برون پرّد ز برهون. ناصرخسرو. مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود. عمعق. و رجوع به پرهون شود. - برهون بستن، دایره زدن. حلقه زدن: بباغ پرگل ماند رخ تو مالامال زمانه بسته به شمشاد گرد آن برهون. قطران. - برهون کشیدن، حلقه زدن. دایره زدن. حصار کشیدن.
هر چیز میان خالی، مانند هالۀ ماه و طوقی که بر گردن کنند و کمری که بر میان بندند و دایره ای که از پرگار کشند. (از برهان). دایره باشد و پرگار را نیز گویند. (اوبهی). دایره ای که گاهگاه به گرد ماه و آفتاب پدید آید که به تازیش هاله خوانند. (از شرفنامۀ منیری). دایره. (لغت فرس اسدی). حلقه: ایا قد تو چون سروی ز دیبا گرد آن آذین و یا روزتو چون ماهی ز عنبر گرد آن برهون. رودکی. چو تازه رو درآید عدل چون مرغ همان ساعت برون پرّد ز برهون. ناصرخسرو. مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود. عمعق. و رجوع به پرهون شود. - برهون بستن، دایره زدن. حلقه زدن: بباغ پرگل ماند رخ تو مالامال زمانه بسته به شمشاد گرد آن برهون. قطران. - برهون کشیدن، حلقه زدن. دایره زدن. حصار کشیدن.
نام شهری در جبل لبنان واقع در 40 هزارگزی شمال بیروت. (از معجم المطبوعات). از بنادر عهد فینیقی هاست. (از اعلام المنجد) ، کتابه. (برهان قاطع) ، کتاب. (ناظم الاطباء) ، اجازه نامه که کارگزاران دولت صادر کنند و لفظ مذکور ترکی و مرادف پتک و پته است. (فرهنگ نظام). پروانۀ خروج و دخول از شهری که پته گویند. (انجمن آرای ناصری)
نام شهری در جبل لبنان واقع در 40 هزارگزی شمال بیروت. (از معجم المطبوعات). از بنادر عهد فینیقی هاست. (از اعلام المنجد) ، کتابه. (برهان قاطع) ، کتاب. (ناظم الاطباء) ، اجازه نامه که کارگزاران دولت صادر کنند و لفظ مذکور ترکی و مرادف پتک و پته است. (فرهنگ نظام). پروانۀ خروج و دخول از شهری که پته گویند. (انجمن آرای ناصری)
سستی کننده. (غیاث) (آنندراج). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته. (گلستان). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون. (گلستان). و رجوع به تهاون شود، خوار و حقیر داشته شده. (غیاث) (آنندراج) ، غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء)
سستی کننده. (غیاث) (آنندراج). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته. (گلستان). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون. (گلستان). و رجوع به تهاون شود، خوار و حقیر داشته شده. (غیاث) (آنندراج) ، غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء)
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد