پشنگ زدن، پشنگ کردن، پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی، برای مثال به خنجر همه تنش انجیده اند / بر آن خاک خونش پشنجیده اند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
پشنگ زدن، پشنگ کردن، پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی، برای مِثال به خنجر همه تنْش انجیده اند / بر آن خاک خونش پشنجیده اند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
برکندن بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر بلند کردن، برافراختن ، آهیختن، آهختن، برآهختن، آختن، اختنبرای مثال خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو - ۱۱۹)
برکندن بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانندِ شمشیر بُلَند کَردَن، بَراَفراختَن ، آهیختَن، آهِختَن، بَرآهِختَن، آختَن، اَختَنبرای مثال خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو - ۱۱۹)
بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن. (ناظم الاطباء). شاید از ریشه تنگ بمعنی ضیق، ترنجیدن و درهم فشردن. سخت بستن. تنگ بستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فراهم فشاردن. (فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت ایضاً). پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 64). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: تنجیدن بمعنی کشیدن و بستن و آشامیدن، اوستا ’تنگ’، (کشیدن). استی ’تین جین، ای تین جون’، (پهن کردن). بلوچی ’تجنگ’، (گستردن، کشیدن، توسعه یافتن). انتقال معنی کشیدن به معنی نوشیدن در ’آهنجیدن’ و ’کشیدن’ دیده میشود. هوبشمان مصدر مزبور را از ریشه سانسکریت ’تنک، تنج’، پراکریت ’تنکتی’، (کشیدن) میداند. اسدی آورده است ترنج تنج باشد... (برهان ج 1 ص 516) : مهر مفکن برین سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دارو شد بد او را کمرت نیک بتنج. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). بتنجید عذرا چومردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ. عنصری. گهش میزن بپای کین و میکش گهش میکش بدست قهر و می تنج. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 66). ، خشمگین گشتن. رنجیدن. اندوهگین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پریشان شدن و دلتنگ گشتن. (ناظم الاطباء) : بسی راندی از گفت بی سود خنج کنون پاسخ از بخت یابی متنج. اسدی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، باهم غلطاندن، افتادن. (ناظم الاطباء). رجوع به تنج شود
بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن. (ناظم الاطباء). شاید از ریشه تنگ بمعنی ضیق، ترنجیدن و درهم فشردن. سخت بستن. تنگ بستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فراهم فشاردن. (فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت ایضاً). پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 64). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: تنجیدن بمعنی کشیدن و بستن و آشامیدن، اوستا ’تنگ’، (کشیدن). استی ’تین جین، ای تین جون’، (پهن کردن). بلوچی ’تجنگ’، (گستردن، کشیدن، توسعه یافتن). انتقال معنی کشیدن به معنی نوشیدن در ’آهنجیدن’ و ’کشیدن’ دیده میشود. هوبشمان مصدر مزبور را از ریشه سانسکریت ’تنک، تنج’، پراکریت ’تنکتی’، (کشیدن) میداند. اسدی آورده است ترنج تنج باشد... (برهان ج 1 ص 516) : مهر مفکن برین سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دارو شد بد او را کمرت نیک بتنج. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). بتنجید عذرا چومردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ. عنصری. گهش میزن بپای کین و میکش گهش میکش بدست قهر و می تنج. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 66). ، خشمگین گشتن. رنجیدن. اندوهگین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پریشان شدن و دلتنگ گشتن. (ناظم الاطباء) : بسی راندی از گفت بی سود خنج کنون پاسخ از بخت یابی متنج. اسدی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، باهم غلطاندن، افتادن. (ناظم الاطباء). رجوع به تنج شود
پشنجیدن. پاشیدن. (ناظم الاطباء). بمعنی پاشیدن است و این لغت در دری استعمال شود و اهل تبرستان بمعنی ریختن و پاشیدن بکار برند وبحذف جیم نیز مخفف آن آمده است، چنانکه گویند: آب کاسه را بشن، یعنی بپاش و بریز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ریختن و پاشیدن. (فرهنگ نظام) : بخنجر همه تنش انجیده اند بر آن خاک خونش بشنجیده اند. لبیبی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و فرهنگ نظام). ورجوع به پشنجیدن و بشنج شود
پشنجیدن. پاشیدن. (ناظم الاطباء). بمعنی پاشیدن است و این لغت در دری استعمال شود و اهل تبرستان بمعنی ریختن و پاشیدن بکار برند وبحذف جیم نیز مخفف آن آمده است، چنانکه گویند: آب کاسه را بشن، یعنی بپاش و بریز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ریختن و پاشیدن. (فرهنگ نظام) : بخنجر همه تنش انجیده اند بر آن خاک خونش بشنجیده اند. لبیبی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و فرهنگ نظام). ورجوع به پشنجیدن و بشنج شود