نام رود خانه طالقان است که به جیحون ملحق میشود بنابر تعبیر ابن رسته. توضیح آنکه رود خانه جیحون بعد از آنکه طرف بدخشان را احاطه میکند بسمت غرب میپیچد و از سمت چپ یعنی از ساحل جنوبی دو رودخانه یکی طالقان و دیگری قندز که از طخارستان می آیند به آن ملحق میگردند. این دو رودخانه را ابن رسته به ترتیب رود ’ختلاب’ و ’دتراب’ نامیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 464)
نام رود خانه طالقان است که به جیحون ملحق میشود بنابر تعبیر ابن رسته. توضیح آنکه رود خانه جیحون بعد از آنکه طرف بدخشان را احاطه میکند بسمت غرب میپیچد و از سمت چپ یعنی از ساحل جنوبی دو رودخانه یکی طالقان و دیگری قندز که از طخارستان می آیند به آن ملحق میگردند. این دو رودخانه را ابن رسته به ترتیب رود ’ختلاب’ و ’دتراب’ نامیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 464)
ماده ای است از آهک و سنگ و گل که در زیر بنیان عمارات و کف خزینۀ حمام و امثال آن با آب مخلوط کرده ریزند. در شیرازلفظ مذکور را مخفف کرده بتو گویند. (فرهنگ نظام)
ماده ای است از آهک و سنگ و گل که در زیر بنیان عمارات و کف خزینۀ حمام و امثال آن با آب مخلوط کرده ریزند. در شیرازلفظ مذکور را مخفف کرده بتو گویند. (فرهنگ نظام)
باتاب. تابدار. که تاب دارد: ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب لالۀ عنبرحجابی یا گل سنبل نقاب. عنصری. از همچو تو دلداری دل برنکنم آری چون ناز کشم باری زان زلف بتاب اولی. حافظ
باتاب. تابدار. که تاب دارد: ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب لالۀ عنبرحجابی یا گل سنبل نقاب. عنصری. از همچو تو دلداری دل برنکنم آری چون ناز کشم باری زان زلف بتاب اولی. حافظ
بتا. بهطه. و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس). و رجوع به بتا شود، عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله. (منتهی الارب) ، بریده شدن، فروماندن در راه. (منتهی الارب). - ، سکران لایبت امراً، یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نیت و عزم روزه: در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل، یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند (منتهی الارب). بت ّ. (منتهی الارب). و رجوع به بت شود، بریدن ازهمسر و دوست. طلاق باین دادن: طلقها بته و بتاتاء، طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست. (منتهی الارب). و رجوع به بتات شود. طلقها بته و بتاتاء، ای بتله بائنه، یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبته که در هر دو بازگشت نیست. (از اقرب الموارد). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست. (یادداشت مؤلف). - البته، قطعاً و جزماً (از: ال +بت + ه) لاافعله بته و البته، نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. (یادداشت مؤلف)
بتا. بهطه. و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس). و رجوع به بتا شود، عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله. (منتهی الارب) ، بریده شدن، فروماندن در راه. (منتهی الارب). - ، سکران لایبت امراً، یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نیت و عزم روزه: در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل، یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند (منتهی الارب). بَت ّ. (منتهی الارب). و رجوع به بت شود، بریدن ازهمسر و دوست. طلاق باین دادن: طلقها بته و بتاتاء، طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست. (منتهی الارب). و رجوع به بتات شود. طلقها بته و بتاتاء، ای بتله بائنه، یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبته که در هر دو بازگشت نیست. (از اقرب الموارد). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست. (یادداشت مؤلف). - البته، قطعاً و جزماً (از: ال +بت + ه) لاافعله بته و البته، نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. (یادداشت مؤلف)