جدول جو
جدول جو

معنی بتلاب - جستجوی لغت در جدول جو

بتلاب
(بِ)
غلاف گل خرما. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). غلاف گل خرما که گوزۀ مخ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) (هفت قلزم) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). پوست خوزه گل خرما
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلاب
تصویر تلاب
تالاب، جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
زن منقطعه بنفسه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
غلاف خوشۀ خرما را گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُتْ تَ)
نام رود خانه طالقان است که به جیحون ملحق میشود بنابر تعبیر ابن رسته. توضیح آنکه رود خانه جیحون بعد از آنکه طرف بدخشان را احاطه میکند بسمت غرب میپیچد و از سمت چپ یعنی از ساحل جنوبی دو رودخانه یکی طالقان و دیگری قندز که از طخارستان می آیند به آن ملحق میگردند. این دو رودخانه را ابن رسته به ترتیب رود ’ختلاب’ و ’دتراب’ نامیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 464)
لغت نامه دهخدا
ماده ای است از آهک و سنگ و گل که در زیر بنیان عمارات و کف خزینۀ حمام و امثال آن با آب مخلوط کرده ریزند. در شیرازلفظ مذکور را مخفف کرده بتو گویند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
باتاب. تابدار. که تاب دارد:
ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب
لالۀ عنبرحجابی یا گل سنبل نقاب.
عنصری.
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون ناز کشم باری زان زلف بتاب اولی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بتا. بهطه. و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس). و رجوع به بتا شود، عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله. (منتهی الارب) ، بریده شدن، فروماندن در راه. (منتهی الارب).
- ، سکران لایبت امراً، یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نیت و عزم روزه: در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل، یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند (منتهی الارب). بت ّ. (منتهی الارب). و رجوع به بت شود، بریدن ازهمسر و دوست. طلاق باین دادن: طلقها بته و بتاتاء، طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست. (منتهی الارب). و رجوع به بتات شود. طلقها بته و بتاتاء، ای بتله بائنه، یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبته که در هر دو بازگشت نیست. (از اقرب الموارد). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست. (یادداشت مؤلف).
- البته، قطعاً و جزماً (از: ال +بت + ه) لاافعله بته و البته، نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
تالاب و حوض و آب بیرون ریخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبلاب
تصویر تبلاب
غلاف خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار