جدول جو
جدول جو

معنی بتاب

بتاب
(بِ)
باتاب. تابدار. که تاب دارد:
ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب
لالۀ عنبرحجابی یا گل سنبل نقاب.
عنصری.
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون ناز کشم باری زان زلف بتاب اولی.
حافظ
لغت نامه دهخدا