- بتقریب
- تقریباً
معنی بتقریب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نزدیک کردن
نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن، نزدیک بودن
نوعی دویدن اسب، یورتمه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خبب، چهارنعل
نوعی دویدن اسب، یورتمه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خبب، چهارنعل
Approximation
приближение
Annäherung
наближення
przybliżenie
aproximação
approssimazione
aproximación
approximation
benadering
การประมาณ
perkiraan
تقريبٌ
निकटता
קִרבוּי
yaklaşık
takriban
আনুমানিকতা
تقریب
کمابیش، کم و بیش
کمابیش، کم و بیش، نزدیک به
کم کم، یواش یواش، پایه پایه، پی در پی، تدریجاً
فریب دهنده بت، معشوق صاحب جمال، روز بیست و چهارم است از ماههای ملکی
بی انگیزه بی شوه
بی شبهه و شک
احتمالی، نزدیک به حقیقت و تخمینی
حدس، تخمین، نزدیک، کمابیش
بهمین زودی، بهمین نزدیکی، بزودی