- بتشک
- نادرک
معنی بتشک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سفلیس
طبیب، جراح، حکیم، پزشک آنکه بیماران را معالجه کند طبیب. توضیح اصح (بزشک) بابای موحده است ولی در قرون اخیر (پزشک) بابای سه نقطه متداول گردیده
مرتبان (مرطبان) خمره کوچک
سیخ کباب پرستو
پزشک طبیب
آبله فرنگ کوفت، کرم شب تاب
خمره، کوزۀ سفالی، بستو
یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پتپک، تلسک، پپتک
سیفلیس
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، شب افروز، شب تاب، کاونه، کرم شب افروز، ولدالزّنا، آتشیزه، چراغک، شب چراغک، کمیچه، چراغینه، شب فروز، یراعه
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، شب افروز، شب تاب، کاونه، کرم شب افروز، ولدالزّنا، آتشیزه، چراغک، شب چراغک، کمیچه، چراغینه، شب فروز، یراعه
سیخ آهنی که گوشت یا چیز دیگر را به آن بکشند و در تنور آویزان کنند، سیخ کباب، بلسک
موی مجعد زلف و موی مجعد، سوی پیش سر
زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
مجعد، ویژگی موی پیچیده
بشکن، عشوه، غمزه، دل فریبی
شبنم، ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند،برای مثال بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۴)
شبنم، ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند،
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تخت خواب یا زمین می اندازند و بر آن می نشینند یا می خوابند، بستر، توشک، برخوابه