جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بجشک

بجشک

بجشک
کوهی است میانۀ بلوک سروستان و خفر فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

بجشک

بجشک
حکیم.طبیب. پزشک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری). دانشمند. (برهان قاطع) : و (غوریان) طبیبان را بزرگ دارند وهرگه که ایشان را ببینند نماز برند و این بجشکان رابر خون و خواستۀ ایشان حکم باشد. (حدود العالم).
هم رنگ زرشک شد سرشکم
بگشاد رگ مجن بجشکم.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا

بزشک

بزشک
طبیب، جراح، حکیم، پزشک آنکه بیماران را معالجه کند طبیب. توضیح اصح (بزشک) بابای موحده است ولی در قرون اخیر (پزشک) بابای سه نقطه متداول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار