جدول جو
جدول جو

معنی ببنی - جستجوی لغت در جدول جو

ببنی
(بَ ی ی)
منسوب به ببنه، شهری نزدیک بامئین. (از معجم البلدان). منسوب به ببنه است نزدیک بادغیس هرات. (از انساب سمعانی) ، اندودن. طلا کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود
لغت نامه دهخدا
ببنی
(بَ بَ ی ی)
ابوعبداﷲ محمد بن بشر بن علی ببنی از رواه حدیث بود. (از معجم البلدان) ، سفته شده، اندودشده. طلاشده. (ناظم الاطباء). و رجوع به بسوده و پسوده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانی
تصویر بانی
بنا کننده، سازنده، بنیان گذار، مؤسس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبنی
تصویر تبنی
به فرزندی پذیرفتن، فرزندخواندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبنی
تصویر مبنی
بنا شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه، برای مثال مست گشتم ز جرعۀ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری - مجمع الفرس - بگنی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
درختی که شیره ای مانند عسل از آن تراوش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
مربوط به لبن، شیری مثلاً فرآورده های لبنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبنی
تصویر تبنی
بفرزندی پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
تنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
درخت بناست (کندر) لبنی در فارسی: شیری جیوی منسوب به لبن شیری. کندر. توضیح در برهان لبنی بر وزن مدنی آمده و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنی
تصویر مبنی
بنا کرده شده، بنا نهاده، ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند بوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنی
تصویر مبنی
((مَ))
بنا کرده شده، بنا نهاده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبنی
تصویر تبنی
((تَ بَ نّ))
به فرزندی پذیرفتن، پسرخواندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبنی
تصویر مبنی
((مَ نا))
محل بنا، بنیاد، اساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
((لَ بَ))
مربوط به فرآورده های شیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
((بَ گَ))
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
Bodily, Somatic, Somatically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
Nasal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
телесный , соматический , соматически
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
körperlich, somatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
тілесний , соматичний , соматично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
cielesny, somatyczny, somatycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nosowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
身体的 , 躯体地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
鼻音的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
corporal, somático, somaticamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی