عدس، که آن را به فارسی نرسک گویند. (منتهی الارب). غله ایست که در آشها کنند و به عدس مشهور است. (آنندراج). غله ایست که از آن هریسه پزند و در آشها نیز کنند و به عربی عدس خوانند. (برهان). عدس خوردنی و مأکول، واحد آن بلسه است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). عدس. (الفاظ الادویه) (تذکرۀ ضریر انطاکی). بلسن. و رجوع به بلسن شود جمع واژۀ بلاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در دعای مردم است که گویند أرانیک اﷲ علی البلس، و آن غراره ها باشد از پلاس آکنده از کاه، کسی را که عقوبت کنند بر آن اشتهار کنند و ندا فرمایند. (منتهی الارب). رجوع به بلاس شود
عدس، که آن را به فارسی نرسک گویند. (منتهی الارب). غله ایست که در آشها کنند و به عدس مشهور است. (آنندراج). غله ایست که از آن هریسه پزند و در آشها نیز کنند و به عربی عدس خوانند. (برهان). عدس خوردنی و مأکول، واحد آن بلسه است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). عدس. (الفاظ الادویه) (تذکرۀ ضریر انطاکی). بلسن. و رجوع به بلسن شود جَمعِ واژۀ بَلاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در دعای مردم است که گویند أرانیک اﷲ علی البلس، و آن غراره ها باشد از پلاس آکنده از کاه، کسی را که عقوبت کنند بر آن اشتهار کنند و ندا فرمایند. (منتهی الارب). رجوع به بلاس شود
ببس الرومی الاسکندرانی. از مشاهیر ریاضی دانان اسکندریه بود که در اواخر قرن چهارم میلادی زندگی میکرد. از آثار او کتاب جوامع ریاضی است که در هشت جزو و اصلاً برای توضیح مشکلترین کتب ریاضی متقدمین نوشته شده بود و معالوصف حاوی مسائل و نظرهای تازه ای نیز بود. ازین کتاب اکنون غیر از جزء اول و قسمتی از جزء دوم چیزی در دست نیست. مؤلفین اسلامی دو کتاب از او اسم برده اند، یکی تفسیر کتاب بطلمیوس فی تسطیح الکره که ثابت بن قره آن را به عربی درآورد و دیگر تفسیر مقالۀ دهم از اقلیدس در دو مقاله. (از تاریخ علوم عقلی تألیف ذبیح الله صفا ص 111)
ببس الرومی الاسکندرانی. از مشاهیر ریاضی دانان اسکندریه بود که در اواخر قرن چهارم میلادی زندگی میکرد. از آثار او کتاب جوامع ریاضی است که در هشت جزو و اصلاً برای توضیح مشکلترین کتب ریاضی متقدمین نوشته شده بود و معالوصف حاوی مسائل و نظرهای تازه ای نیز بود. ازین کتاب اکنون غیر از جزء اول و قسمتی از جزء دوم چیزی در دست نیست. مؤلفین اسلامی دو کتاب از او اسم برده اند، یکی تفسیر کتاب بطلمیوس فی تسطیح الکره که ثابت بن قره آن را به عربی درآورد و دیگر تفسیر مقالۀ دهم از اقلیدس در دو مقاله. (از تاریخ علوم عقلی تألیف ذبیح الله صفا ص 111)
دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 53 هزارگزی خاور شوسۀ خانه به نقده. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 15 تن سکنۀ کرد میباشد. آب آن از روخانه لاوین و محصولاتش غلات است. اهالی به زراعت مشغولند. راه آن مالرو است. به این ده ایلاس نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 53 هزارگزی خاور شوسۀ خانه به نقده. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 15 تن سکنۀ کرد میباشد. آب آن از روخانه لاوین و محصولاتش غلات است. اهالی به زراعت مشغولند. راه آن مالرو است. به این ده ایلاس نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کسی. (منتهی الارب). احدی. (اقرب الموارد). کسی که انس گرفته شود به او. (معجم متن اللغه) (تاج العروس) : مابها هبلس، نیست در آن خانه کسی، احدی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). هبلیس
کسی. (منتهی الارب). احدی. (اقرب الموارد). کسی که انس گرفته شود به او. (معجم متن اللغه) (تاج العروس) : مابها هبلس، نیست در آن خانه کسی، احدی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). هبلیس
یکی از حواریون. (ناظم الاطباء). یکی از حواریون عیسی. و یکی از بارزترین شخصیت های مسیحیت. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پولس در همین لغت نامه وعیون الانباء ص 72 و 73 و دائره المعارف فارسی شود نام طبیبی است که ابن البیطار، از او در کتاب خود نام برده است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به تاریخ الحکما ص 95 شود
یکی از حواریون. (ناظم الاطباء). یکی از حواریون عیسی. و یکی از بارزترین شخصیت های مسیحیت. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پولس در همین لغت نامه وعیون الانباء ص 72 و 73 و دائره المعارف فارسی شود نام طبیبی است که ابن البیطار، از او در کتاب خود نام برده است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به تاریخ الحکما ص 95 شود
دهی است بر سواحل مصر. (منتهی الارب). شهرکوچکی است در ساحل نیل نزدیک دریا از طرف اسکندریه و خربزۀ بی مانند دارد. و منسوب بدان برلﱡسی شود. (از مراصد) (از معجم البلدان) (از الانساب سمعانی)
دهی است بر سواحل مصر. (منتهی الارب). شهرکوچکی است در ساحل نیل نزدیک دریا از طرف اسکندریه و خربزۀ بی مانند دارد. و منسوب بدان بُرُلﱡسی شود. (از مراصد) (از معجم البلدان) (از الانساب سمعانی)
ناحیتی است (از حدود خراسان) اندر میان بیابان، جایی بسیار کشت و برز و کم نعمت است و اندر وی شهرهاست چون سفنجایی، کوشک، سیوی. ومستقر امیر شهر کوشک است. (حدود العالم). رخج اقلیمی است بین زمین داور و بین بالس. (اصطخری ص 244، نقل از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 31). از شرح اخیر پیداست که این موضع در مغرب افغانستان کنونی واقع بوده است
ناحیتی است (از حدود خراسان) اندر میان بیابان، جایی بسیار کشت و برز و کم نعمت است و اندر وی شهرهاست چون سفنجایی، کوشک، سیوی. ومستقر امیر شهر کوشک است. (حدود العالم). رخج اقلیمی است بین زمین داور و بین بالس. (اصطخری ص 244، نقل از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 31). از شرح اخیر پیداست که این موضع در مغرب افغانستان کنونی واقع بوده است