جدول جو
جدول جو

معنی ببل - جستجوی لغت در جدول جو

ببل
(بَ بُ)
سیسبان، شروع کردن. راه انداختن. قائم ساختن:
این سخن پایان ندارد ای کیا
بحث بازرگان و طوطی کن بپا.
مولوی.
- هنگامه بپا کردن، معرکه راه انداختن
لغت نامه دهخدا
ببل
بابل
تصویری از ببل
تصویر ببل
فرهنگ لغت هوشیار
ببل
آلت تناسلی کودکان پسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ببک
تصویر ببک
(پسرانه)
مردمک چشم
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ لُ)
تریتی باشد که از نان خشک با روغن و دوشاب کنند. پپلس. (برهان قاطع). پبلس. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بال
تصویر بال
بازوی انسان، عضوی از بدن پرندگان که با آن پرواز می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچل
تصویر بچل
شخصی که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجل
تصویر بجل
بجول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخل
تصویر بخل
بخیلی و منع کردن، امساک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببو
تصویر ببو
بی تجربه، جاهل، ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببا
تصویر ببا
در خانه، در سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبل
تصویر ذبل
خشکیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود، ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کردن، اندک و آسان ناچیز دوم شخص مفرد امر حاضر از هلیدن بگذار، آنکه بدهی خود را پرداخته یا حساب خویش را واریز کرده و مدیون نیست
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکل
تصویر بکل
آمیزش، غنیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنبل
تصویر بنبل
هر نوع ترشی عموما، سیب ترش خصوصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلل
تصویر بلل
نمناکی، تری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببله
تصویر ببله
سلم، کیکر
فرهنگ لغت هوشیار
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل
تصویر بغل
زیر مفصل شانه و بازوی انسان وحیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعل
تصویر بعل
زوج، صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسل
تصویر بسل
ملامت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزل
تصویر بزل
شکافتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطل
تصویر بطل
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصل
تصویر بصل
پیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشل
تصویر بشل
گرفت و گیر، دو چیز که بر هم چسبند و در هم آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بلبل هزار دستان هزار آوا هزار آوا زشاخ گل سرایان - همیشه مهر ایشان را ستایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقل
تصویر بقل
ظاهر شدن، رویانیدن زمین گیاه را، سبز شدن شوره گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابل
تصویر بابل
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بال
تصویر بال
جناح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدل
تصویر بدل
یوفه
فرهنگ واژه فارسی سره