یا برقه، نام خاندانی که رئیس آن بنام آمالقار بارقه ای معروف به وده است. آنیبال و اسد روبال مشهور، به این خاندان انتساب داشته اند و شاید وجه تسمیۀ بن غازی به اسم ’برقه’ هم به همین خاندان مربوط باشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
یا برقه، نام خاندانی که رئیس آن بنام آمالقار بارقه ای معروف به وده است. آنیبال و اسد روبال مشهور، به این خاندان انتساب داشته اند و شاید وجه تسمیۀ بن غازی به اسم ’برقه’ هم به همین خاندان مربوط باشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
نام ماده بز است که وقت دوشیدن شیر بدان خوانند. (منتهی الارب) ، کارد (؟). (یادداشت دهخدا) : از این بدخو ببر از پیش آنک او نهد بر سینه ت آن ناخوش برینه. ناصرخسرو
نام ماده بز است که وقت دوشیدن شیر بدان خوانند. (منتهی الارب) ، کارد (؟). (یادداشت دهخدا) : از این بدخو بِبُر از پیش آنک او نهد بر سینه ت آن ناخوش برینه. ناصرخسرو
شیر که بر آن پیه یا قدری روغن ریخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعامی است که از شیر و روغن کنند. (بحر الجواهر). ج، برائق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آلتی مسطح از چوب که در زیر آن خارهای آهنین دارد و آنگاه که باران زمین را سربست می کند و زمین سلّه می بندد به گاو می بندند و بر زمین مرور میدهند تا زمین را کمی خارش دهد و تخمها را که قادر به روئیدن در آن زمین نیستند قدرت سر زدن و بیرون آمدن دهد، بیشتر این کار را برای زراعت پنبه کنند. (یادداشت دهخدا)
شیر که بر آن پیه یا قدری روغن ریخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعامی است که از شیر و روغن کنند. (بحر الجواهر). ج، بَرائق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آلتی مسطح از چوب که در زیر آن خارهای آهنین دارد و آنگاه که باران زمین را سَربَست می کند و زمین سِلّه می بندد به گاو می بندند و بر زمین مرور میدهند تا زمین را کمی خارش دهد و تخمها را که قادر به روئیدن در آن زمین نیستند قدرت سر زدن و بیرون آمدن دهد، بیشتر این کار را برای زراعت پنبه کنند. (یادداشت دهخدا)
چیزی که درخشنده باشد و مجازاً بمعنی روشنی و درخشندگی، چه بارقه مأخوذ از بروق است که بمعنی درخشیدن باشد. (غیاث) (آنندراج). هر چیز درخشنده خصوصاًشمشیر درخشنده. (فرهنگ نظام) (دمزن) : غضوا ابصارکم عن البارقه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 188). بارقۀ تیغش درس سبکباری برق خوانده بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
چیزی که درخشنده باشد و مجازاً بمعنی روشنی و درخشندگی، چه بارقه مأخوذ از بروق است که بمعنی درخشیدن باشد. (غیاث) (آنندراج). هر چیز درخشنده خصوصاًشمشیر درخشنده. (فرهنگ نظام) (دِمزن) : غضوا ابصارکم عن البارقه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 188). بارقۀ تیغش درس سبکباری برق خوانده بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
پایزه. کلمه مغولی. و عبارت بوده است از یک نشان طلا که بر آن سر شیر منقوش بوده و از طرف امرای بزرگ به فرماندهان ولایات داده میشده است و هنگام خلع ازو بازگرفته می شده. (از دزی ج 1 ص 49). حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اطاعت آن کس کنند. (برهان قاطع) : و هرکس از بزرگان بیکی توسل جسته و بر ملک براتها نوشته بودند و بایزه داده بازخواست آن میفرمود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به پایزه شود
پایزه. کلمه مغولی. و عبارت بوده است از یک نشان طلا که بر آن سر شیر منقوش بوده و از طرف امرای بزرگ به فرماندهان ولایات داده میشده است و هنگام خلع ازو بازگرفته می شده. (از دزی ج 1 ص 49). حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اطاعت آن کس کنند. (برهان قاطع) : و هرکس از بزرگان بیکی توسل جسته و بر ملک براتها نوشته بودند و بایزه داده بازخواست آن میفرمود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به پایزه شود
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
مونث ذایق، (حس ذایقه) حسی که بوسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک میشود. عضو حس ذایقه زبان است که بوسیله پرزهای مخصوصی که در سطح فوقانی آن قرار دارند طعمها و مزه های مختلف را بمراکز عصبی منتقل میکنند و موجب درک آنها میشود. برای این که مزه مواد مختلف قابل درک باشد باید بصورت محلول در آیند (مواد جامدی که مزه آنها درک میشود کمی از آن در بزاق دهان بصورت محلول در می آید) چشایی
مونث ذایق، (حس ذایقه) حسی که بوسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک میشود. عضو حس ذایقه زبان است که بوسیله پرزهای مخصوصی که در سطح فوقانی آن قرار دارند طعمها و مزه های مختلف را بمراکز عصبی منتقل میکنند و موجب درک آنها میشود. برای این که مزه مواد مختلف قابل درک باشد باید بصورت محلول در آیند (مواد جامدی که مزه آنها درک میشود کمی از آن در بزاق دهان بصورت محلول در می آید) چشایی