جدول جو
جدول جو

معنی بایات - جستجوی لغت در جدول جو

بایات
از قلعه های یمن است در صنعاء، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باقیات
تصویر باقیات
باقی ها، پایدارها، پاینده ها، جاویدها، بازمانده ها، به جامانده ها، جمع واژۀ باقی
باقیات صالحات: کارهای خوب و آثار خوب که از انسان باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیات
تصویر بلیات
بلیّه ها، مصیبت ها، پیشامدهای بد، رنجها، جمع واژۀ بلیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایات
تصویر غایات
غایت ها، نهایت ها و پایان چیزها، آخرین درجه ها، مقصودها، مقصدها، پایان ها، جمع واژۀ غایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایست
تصویر بایست
واجب، لازم، دربایست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایات
تصویر رایات
رایت ها، بیرق ها، پرچم ها، علم ها، علامات نصب شده در جایی، جمع واژۀ رایت
فرهنگ فارسی عمید
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)،
- بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است،
، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در 31هزارگزی جنوب باختری دشتیاری به چاه بهار واقع است و 45تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ باقه، دسته، بافه، رجوع به باقه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ باقیه، بازمانده ها، (آنندراج)، رجوع به باقیه شود،
- باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، عملهای صالح، همه کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود، (ناظم الاطباء)، عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب) :
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطا و بیم،
مولوی،
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 6 هزارگزی خاور ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 450 تن سکنه و آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 50 هزارگزی شمال حاجی آباد بر سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس واقع است و 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام محله ای در صفاهان که اکثر ساکنانش رند واوباش بوده باشند، (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ باغ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) : (قزوین باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامۀ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 4). از این شطالعرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته اند...و بر آن نخلستان و باغات ساخته. (همان کتاب ص 113). در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هر یک بهشت را بحقیقت از نزاهت و خوشی چشم و چراغ است. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی). تا معتصم، علی بن عیسی را بالشکری چند بر سر ایشان فرستاد. و سراها و منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزانید. (تاریخ قم).
که ناگاه از طرف باغات شهر
برآمد یکی گردآشوب دهر.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
تحریم. کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد و رفت. این اصطلاح انگلیسی است و نخستین مورد استعمال آن بعد از سال 1879م. است. در این سال یکی از نمایندگان ایرلند بنام پارنل برای حفظ حقوق روستائیان ایرلند ازیشان جمعیتی تشکیل کرد. این جمعیت به اقداماتی متوسل شد که ازآن جمله یکی پایداری در برابر مالکین و از دست ندادن اراضی و دیگری بایکوت کردن دشمنان جمعیت بود. کسانی که از طرف جمعیت روستائیان محکوم به بایکوت می شدند، در زحمت سخت می افتادند. زیرا هیچ یک از افراد ایرلند با ایشان معاشرت و معامله نمیکرد و حتی ملازمان و خدمه نیز ایشان را ترک میگفتند و چون این عمل نخست درباره بویکوت نامی از افسران انگلیسی اجرا شده بود بدین اسم موسوم شد. رجوع به تاریخ قرن نوزدهم و معاصرآلبرماله ترجمه آقای نصراﷲ فلسفی ص 199 به بعد شود. این کلمه در فرهنگ نظام به صورت بایکات آمده است
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ گُ دَ)
ضروری. محتاج ٌالیه. دربایست. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). ضرورات. حاجت. نیاز. (شرفنامۀ منیری). لزوم. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152). اندروا. دروا. تلنگ. اوایا. (شرفنامۀ منیری). قابل لزوم چیزی. (غیاث اللغات). برابر نابایست:
ز بایست ها بی نیازش کنم
میان یلان سرفرازش کنم.
فردوسی.
مرا خوارتر زان که فرزند خویش
نبینم بهنگام بایست، پیش.
فردوسی.
گفت من پاسخ تو بازدهم
آنچه بایست تست ساز دهم.
ابوالمثل.
... بر می خاست و با وی چیزی میداد، آنچه او را بایست بود. (ترجمه دیاتسارون ص 78). ولکن اندرو از بایست ها نبود مگر اندک. (از التفهیم چ جلال الدین همائی ص 273). شیخ ما را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برهد، شیخ گفت آنگاه که خداوندش برهاند. (اسرارالتوحید ص 240). هرکرا در بایست و نابایست خود ماندند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. (از اسرارالتوحید ص 248). در این مقام بنده را عجز پدید آید و بایستها از وی بیفتد، بنده آزاد و آسوده گردد. (اسرارالتوحید ص 241).
لغت نامه دهخدا
صفت فاعلی از بایستن، رجوع به بایا و رجوع به بایستن شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان لادیز بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، 32 هزارگزی باختری میرجاوه، سکنۀ آن 200 تن، محصول غلات، ذرت، پنبه، لبنیات، ساکنان از طایفۀ ریگی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
سیمین از خانان آق اردو در دشت قپچاق شرقی از خاندان اوردا (701 - 709)، (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 365)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ عریض، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راهی است در نسف، (از معجم البلدان)، نام جاده ای است در تنسیق که آن را بنام بایان خوانند
لغت نامه دهخدا
تصویری از نایات
تصویر نایات
جمع نای، از ریشه پارسی نای ها نی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، دو مصراع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایات
تصویر غایات
پایانها، نهایتها، جمع غایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایات
تصویر رایات
جمع رایه، درفش ها جمع رایت درفشها بیرقها علمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجات
تصویر باجات
جمع باج، باها، آش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایست
تصویر بایست
ضروری، نیاز، لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغات
تصویر باغات
باغ ها رمن نادرست جمع باغ (بسیاق عربی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقیات
تصویر باقیات
بازمانده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیات
تصویر بلیات
جمع بلیه، رنج ها سختی ها جمع بلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایات
تصویر غایات
جمع غایت. پایان، نهایت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایات
تصویر رایات
جمع رایت، درفش ها، بیرق ها، علم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باقیات
تصویر باقیات
جمع باقیه
باقیات صالحات: عمل های نیک، کارهای نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، خانه ها، سخنان منظوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایست
تصویر بایست
((یِ))
ضرور، لازم، خواستن
فرهنگ فارسی معین