نموکرده. بلندشده. (ناظم الاطباء). گوالیده. یافع. هرچیز که ببالا بلند باشد. باسق، درخت یا مردی باشد که ببالا بلند باشد. (اوبهی). آدمی و درخت و جز آن را گویند که تنومند و بلند ودراز شده باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج). بالابلند. نمویافته. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 193) : عمرو از دور پدید آمد با آن مویها، و برهنه بود، بترسیدند، چون به نزدیک ایشان رسید سلام کرد، جواب دادند و گفتند طعام خور، از آن ناخن درازگشته و مویهای بالیدۀ او کراهت داشتند. (از ترجمه طبری بلعمی). ستوده شد طمع تا شد به جودش طمع بالیده و نالیده مالا. عنصری. بنۀ شاسپرم تا نکنی لختی کم ندهد رونق و بالیده و بالا نشود. منوچهری. چون محمد بن سائب بالیده و بزرگ شد از شجاعان و مردان روزگار خود بود. (تاریخ قم ص 258). و جوانی قوی و مردانه و بالیده شد. (تاریخ قم ص 290). چون ابوعبداﷲ بالیده شدبه قم رئیس و متصرف املاک و اموال که پدر او و محمد بن موسی به دست آورده بود گشت. (تاریخ قم ص 219). و ابوالفضل بالیده و بزرگ شد. (تاریخ قم ص 226). رخسار و قدت بر گل و سروش عارست بالیده نهالیست که ماهش یارست. (از فرهنگ شعوری). - تمام بالیده، بکمال نموکرده. بطور کامل رشدکرده: هیکل، گیاه دراز تمام بالیده. (منتهی الارب). - نوبالیده، که نورسته باشد. تازه رسته. تازه برآمده: دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم کآزرده می دارد همی آن سرو نوبالیده را. یغما.
نموکرده. بلندشده. (ناظم الاطباء). گوالیده. یافع. هرچیز که ببالا بلند باشد. باسق، درخت یا مردی باشد که ببالا بلند باشد. (اوبهی). آدمی و درخت و جز آن را گویند که تنومند و بلند ودراز شده باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج). بالابلند. نمویافته. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 193) : عمرو از دور پدید آمد با آن مویها، و برهنه بود، بترسیدند، چون به نزدیک ایشان رسید سلام کرد، جواب دادند و گفتند طعام خور، از آن ناخن درازگشته و مویهای بالیدۀ او کراهت داشتند. (از ترجمه طبری بلعمی). ستوده شد طمع تا شد به جودش طمع بالیده و نالیده مالا. عنصری. بنۀ شاسپرم تا نکنی لختی کم ندهد رونق و بالیده و بالا نشود. منوچهری. چون محمد بن سائب بالیده و بزرگ شد از شجاعان و مردان روزگار خود بود. (تاریخ قم ص 258). و جوانی قوی و مردانه و بالیده شد. (تاریخ قم ص 290). چون ابوعبداﷲ بالیده شدبه قم رئیس و متصرف املاک و اموال که پدر او و محمد بن موسی به دست آورده بود گشت. (تاریخ قم ص 219). و ابوالفضل بالیده و بزرگ شد. (تاریخ قم ص 226). رخسار و قدت بر گل و سروش عارست بالیده نهالیست که ماهش یارست. (از فرهنگ شعوری). - تمام بالیده، بکمال نموکرده. بطور کامل رشدکرده: هیکل، گیاه دراز تمام بالیده. (منتهی الارب). - نوبالیده، که نورسته باشد. تازه رسته. تازه برآمده: دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم کآزرده می دارد همی آن سرو نوبالیده را. یغما.