- باکیاک
نام یک تن از مشاهیر موالی ترک در قرون اولیۀ اسلامی. در مقدمۀ ابن خلدون آمده است: همینکه دولت به مرحلۀخودکامگی و ممانعت کردن عرب از دست اندازی به فرمانروائی ممالک و شهرهای بزرگ رسید وزارت باقوام غیر عرب و نمک پروردگان برگزیده اختصاص یافت مانند برمکیان وخاندان سهل بن نوبخت و خاندان طاهریان و سپس خاندان بویه و موالی ترک چون بغا (بوغا) و وصیف و اتامش و باکیاک و ابن طولون و فرزندان ایشان. (از مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ج 1 ص 361). در تاریخ الخلفاء سیوطی نامی بصورت باکیال آمده است که گمان میرود با این نام یکی باشد، کار. (مهذب الاسماء) :
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعد التوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
- امر ذوبال، کار شریف که بدان اهتمام کرده شود. (ناظم الاطباء) : کل امر ذوبال لم یبدء فیه بحمدالله فهو ابتر.
- فارغ البال، دل آسوده. (یادداشت مؤلف).
، جان، تن آسانی. (آنندراج) ، مال و کام. (فرهنگ شعوری) ، خوشدلی. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) : فلان رضی البال، یعنی در سعۀ عیش است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رخی البال، ای فی سعه من العیش. (ناظم الاطباء). فراخی عیش و شأن و عظمت. (غیاث اللغات) ، التفات. (از منتهی الارب). و ما ابالیه و به بالاً و باله و بلاء و مبالاه، التفات نمیکنم و باک نمیدارم. (از منتهی الارب) ، بی پروائی. (برهان قاطع). ظاهراً باید پروا باشد که گویند: لیس هذا من بالی، یعنی آنچه که من پروای آن داشته باشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعد التوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
- امر ذوبال، کار شریف که بدان اهتمام کرده شود. (ناظم الاطباء) : کل امر ذوبال لم یبدء فیه بحمدالله فهو ابتر.
- فارغ البال، دل آسوده. (یادداشت مؤلف).
، جان، تن آسانی. (آنندراج) ، مال و کام. (فرهنگ شعوری) ، خوشدلی. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) : فلان رضی البال، یعنی در سعۀ عیش است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رخی البال، ای فی سعه من العیش. (ناظم الاطباء). فراخی عیش و شأن و عظمت. (غیاث اللغات) ، التفات. (از منتهی الارب). و ما ابالیه و به بالاً و باله و بلاء و مبالاه، التفات نمیکنم و باک نمیدارم. (از منتهی الارب) ، بی پروائی. (برهان قاطع). ظاهراً باید پروا باشد که گویند: لیس هذا من بالی، یعنی آنچه که من پروای آن داشته باشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
