جدول جو
جدول جو

معنی باورداشت - جستجوی لغت در جدول جو

باورداشت(لَ)
قبول. پذیرفت. قبول داشتن. پذیرفتن. ثقه: گفتند توکل چیست ؟ گفت: الثقه باﷲ، باورداشت خدای در روزی. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
باورداشت
ایمان
تصویری از باورداشت
تصویر باورداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
باورداشت
اعتقاد، ایمان، عقیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاطرداشت
تصویر خاطرداشت
جانب داری، طرف داری، مراعات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
منع، ممانعت، جلوگیری، توقیف، در علم حقوق حبس، زندانی، برای مثال چند گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد - ۱۷۷)
بازداشت کردن: زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باور داشتن
تصویر باور داشتن
باور کردن، سخن کسی را راست و درست پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ نَ)
استوار داشتن. راست پنداشتن. قبول داشتن. پذیرفتن. (ناظم الاطباء). تصدیق کردن ایمان داشتن:
به گرد دروغ آنکه گردد بسی
ازو راست باور ندارد کسی.
اسدی.
چو دیوانۀ میخواره هر چت بگوید
نه بر بد نه بر نیک باور مدارش.
ناصرخسرو.
گرگ مردمخوار گشتست این جهان
بنگر اینک گر نداری باورم.
ناصرخسرو.
بی توام شادیی نخواهد بود
ای شگفتی که داردم باور.
مسعودسعد.
گر بر طریق جهل کسی آفتاب را
خواند سیاه روی، ندارند باورش.
مختاری غزنوی.
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری.
سنائی.
اندیشیدم که اگر از پس چندین اختلاف رای متابعت این طایفه گیرم و قول صاحب غرض باور دارم همچنان نادان باشم... (از کلیله و دمنه). هرچه در حق دیگران گویند باور دارد. (از کلیله و دمنه). آن که به دروغگویی منسوب گشت اگر راست گوید ازو باور ندارند. (مرزبان نامه).
کرده مکر و حیله آن قوم خبیث
گر ز ما باور نداری این حدیث.
مولوی.
کسی را که عادت بود راستی
خطا گر کند درگذارند ازو
و گر نامور شد به ناراستی
دگر راست باور ندارند ازو.
سعدی.
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمۀ پادشه آنگاه فضای درویش.
سعدی.
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش.
سعدی (گلستان).
چو افعال ارباب حکمت نداری
ز تو قول حکمت ندارند باور.
هندوشاه نخجوانی.
دلم بردی و خوشتر اینکه گر من
بگویم بی دلم باور نداری.
امیرخسرو.
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بِ اَتَ)
استخفاف. استحقار. توهین. تذلیل. تحقیر. تخفیف. اهانت. (یادداشت بخط مؤلف) :
از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلیست گویا کو را زبان نبینی.
خاقانی.
- امثال:
زدن بنده خوارداشت خواجه باشد
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
مراعات. جانبداری. طرفداری. علاقه. میل: بنا بر خاطرداشت گذاشته لشکریان هر بی اعتدالی که می کردند متعرض نمیشد. (تاریخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور داشتن
تصویر باور داشتن
باور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز داشت
تصویر باز داشت
منع ممانعت جلوگیری، توقیف حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
جلوگیری، توقیف، حبس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوارداشت
تصویر خوارداشت
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
مراعات، التفات، عنایت، طرفداری، جانبداری، میل، علاقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اهانت، تحقیر، توهین
متضاد: بزرگداشت، تعظیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
Internment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
억류
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
抑留
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
מַעֲצָר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
नजरबंदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
penahanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
การกักกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
интернирование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
Internierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internamiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
拘留
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
інтернування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
gözaltı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی