جدول جو
جدول جو

معنی باوحشت - جستجوی لغت در جدول جو

باوحشت
(وَ شَ)
وحشت آور. خوفناک:
گر آن شبهای باوحشت نبودی
نمیدانست سعدی قدر امروز.
سعدی (طیبات).
و رجوع به وحشت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخاوتمند، بخشنده، آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد، آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
بازگرد، برگشتن از جایی، مراجعت، عود، بازگشتن، بازگردیدن، برگشتن، برگشتن از جایی، مراجعت کردن، کنایه از توبه کردن، از کاری دست برداشتن، منصرف گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ مَ)
عود. مراجعت. (آنندراج). رجعت. (ناظم الاطباء). ارتجاع. رجوع. مرجع:
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری.
منوچهری.
و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. (تاریخ بیهقی). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).
ز روزی مدان دور ترکان گذشت
که هرگز نخواهد بدش بازگشت.
(گرشاسب نامه).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی.
ناصرخسرو.
حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. (قصص الانبیاء ص 16).
داده قرار هفت زمین را ببازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا.
خاقانی.
ز تست اولین حرف را سرگذشت
به تست آخرین حرف را بازگشت.
نظامی.
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت.
سعدی (بوستان).
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
دارای رحمت. بخشایش گر. بخشایش کننده:
وگر بارت ندادند اندرین در
بر ایشان ابر بارحمت مباراد.
ناصرخسرو.
رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ)
مرکّب از: با + گذشت، سخی. کریم. جوانمرد. درگذرنده.
لغت نامه دهخدا
ظاهراً صورت دیگریست از بوانات از محال فارس: میرزا ابوالفضل که بعضی اوقات در ابرقوه به امر شیخ الاسلامی و مدتی در محال باونات به شغل تصدی و منصب وزارت اشتغال می نمود، (از تاریخ مفیدی چ افشار ص 360)
لغت نامه دهخدا
(مَحَبْ بَ)
از با+ محبت، که محبت دارد. آنکه با محبت است، دوستدار. محب. و رجوع به محب شود، عاقل. خردمند:
دو مردیم هردو دلیر و جوان
سخنگوی و بامغز دو پهلوان.
فردوسی.
، که در درون لب ّ دارد. که همه پوست و قشر نیست. که آکنده به لب است، گردوی بامغز (مغزدار) ، که داخل قشر سخت دانۀ روغنی خوردنی دارد، گندم بامغز (مغزدار) ، که همه قشر و پوست نیست و مادۀ نشاسته ای و خوردنی دارد. هستۀ زردآلوی بامغز (مغزدار) ،که در درون هستۀ مادۀ نرم خوراکی دارد. امخاخ، امشاش، بامغز شدن استخوان. (منتهی الارب). الباب، بامغزشدن کشت. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
فلک و این خطاست و صواب خرگه گاوپشت است. خواجه نظامی گوید:
ندانیم کاین خرگه گاوپشت
چگونه درآمد به خاک درشت.
(آنندراج).
، خیمه. (فرهنگ ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخی، کریم، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، رجعت، ارتجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
((گَ))
برگشت از جایی، مراجعت، رجوع از آهنگی به آهنگ مناسب دیگر (موسیقی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، مراجعه، مرجوع، توبه، رجعت، عطف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
يعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Reappearance, Retraction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
réapparition, (FR) rétractation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Wiederauftauchen, (DE) Zurücknahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
yeniden ortaya çıkma, (TR) geri çekilme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторное появление , отзыв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
دوبارہ ظہور , واپس لینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
পুনরায় আবির্ভাব , প্রত্যাহার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kuonekana tena, (SW) kutoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再出現 , 同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
재등장 , 동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторна поява , відкликання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
הופעה מחדש , חזרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
पुनःप्रकट , वापसी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kemunculan kembali, (ID) pencabutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
การปรากฏอีกครั้ง , การถอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparición, (ES) retractación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
riapparizione, (IT) ritrattazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparição, (PT) retratação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再现 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
ponowne pojawienie się, (PL) wycofanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
heroptreden, (NL) intrekking
دیکشنری فارسی به هلندی