جدول جو
جدول جو

معنی باهول - جستجوی لغت در جدول جو

باهول(هََ / هُو)
که هول دارد. هولناک. وحشت آور. موحش:
هرکه ظالمتر چهش باهول تر.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باهوز
تصویر باهوز
(پسرانه)
گردباد (نگارش کردی: باهز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهول
تصویر شاهول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهول
تصویر ماهول
مکان آبادی که در آن خانه و زندگانی وجود داشته باشد، مسکونی
فرهنگ فارسی عمید
کسی که هوش دارد، هوشمند، زیرک، کیّس، هوشیار:
بدین داستان زد یکی مهرنوش
پرستار باهوش و پشمینه پوش،
فردوسی،
شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را به دام آورد،
فردوسی،
بدان مرد باهوش و با رای و شرم
بگفتند با لابه بسیار گرم،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
آب اندک، (ناظم الاطباء)، کمی از آب، (از اقرب الموارد)، ما فی البئر بالول، ای شی ٔ من الماء، قطرۀ آبی در چاه نیست، (از اقرب الموارد)، بیگانه، در الجزایر ’برانی ها’ اقوام عرب و قبایلی هستند که به شهرها آیند و برای صنایع خود تمرین های فوری و کوتاه مدت کنند، بیگانه، نفی بلد شده، کسانی که خارج از قصر پذیرایی میشوند، خارجی: امورالبرانیه، امور خارجی، در تداول، صاحب منصبی که خارج از دربار جای دارد و به شخص پادشاه یا فرمانروا بستگی ندارد، دورافتاده: ارض برانیه، سرزمینی که از قسمت مسکونی دور افتاده باشد، (از دزی ج 1 ص 62)
لغت نامه دهخدا
کوز، کوب، (از تاج العروس)، عمل صالح، گاهی بجای مصدر استعمال شود، بقاء، و منه قوله تعالی: فهل تری لهم من باقیه، ای بقاء، (منتهی الارب)، البقیه و الباقیه، هر عبادتی که قصد از آن وجه خدای تعالی باشد و بهمین دلیل آمده است که: بقیهاﷲ خیر لکم، (از تاج العروس)، بقیه عبارت از مراقبت و طاعه است، (تاج العروس)، و رجوع به باقیات شود
لغت نامه دهخدا
جایباش مکانی که در آن گروهی سکونت داشته باشند: و هنر بفراغ خاطر فضلا آن دیار ماهول و معمور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
هوشمند، زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهول
تصویر ابهول
ریشه شیرین بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
آن که دارای هوش قوی است، هوشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داهول
تصویر داهول
مترسکی که در مزارع برای شکار کردن یا رماندن حیوانات نصب می کنند، داهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ماهرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
Brainy, Literate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
intelligent, instruit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
חכם , יודע קרוא וכתוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ہوشیار , باشعور
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
বুদ্ধিমান , সাক্ষর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
mwerevu, mjuzi wa herufi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
zeki, okur-yazar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
똑똑한 , 읽고 쓸 수 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
頭の良い , 読み書きができる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ฉลาด , อักษรศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
होशियार , साक्षर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
pintar, melek huruf
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
slim, geletterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
inteligente, alfabetizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
inteligente, alfabetizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
聪明的 , 受过教育的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
bystry, piśmienny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
розумний , грамотний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
klug, gebildet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
умный , грамотный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
intelligente, alfabetizzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی