جدول جو
جدول جو

معنی بانکدار - جستجوی لغت در جدول جو

بانکدار
(فُ / فِ سُ نَنْ دَ / دِ)
کسی که بانک دارد و موجد و مؤسس و خداوند آن است و بکارهای بانکی می پردازد، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، بانکیه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادکردار
تصویر بادکردار
تند و تیز، تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن می خوابانند و از جایی به جای دیگر می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان دار
تصویر زبان دار
گویا، سخنگو، آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند
فرهنگ فارسی عمید
کسی که مواد غذایی به ویژه برنج و روغن را به صورت عمده و زیاد می فروشد، عمده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
شتافتن و نیک دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و انقضاض. (از اقرب الموارد). نیک بدویدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
عمل بانکدار، بانک داشتن، بانک اداره کردن
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
کسی که مأکولات از قبیل پنیر و کشک و روغن و برنج و حبوبات و جز آنها را جهت فروش ذخیره کرده احتکار می نماید. (از ناظم الاطباء). کسی که مأکولات از قبیل پنیر و کشک و روغن و برنج و حبوب و جز آنها را جهت فروش ذخیره کند. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گَ نَنْ دَ / دِ)
بانگ کنان، فریادکنان، ریسمانی را گویند که در ایام عید نوروز ازجای بلند یا شاخ درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند، (برهان قاطع)، تاب بازی کودکان، تاب، دوداءه، ارجوحه، مرجوحه، بازپیچ، (منتهی الارب) : دوّدالغلام بر بانوج نشسته و بر هوا رفت و آمد نمود، تدوید، بر بانوج نشستن و بر هوا رفت و آمدنمودن، زحلوقه، بانوج چوبین که آن را بر جایی بلند نهند و کودکان بر دو طرف آن نشینند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آتشکده، (مهذب الاسماء)، آتشکدۀ گبران، و در دو نسخۀ خطی دیگر از مهذب الاسماء متعلق به کتاب خانه مؤلف بانذار آمده است، و رجوع به بانذار شود، قریه ای است از منبح در حوالی مدینه، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
حمایت کننده، طرفدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکدار
تصویر انکدار
شتافتن، نیک دویدن، فرود ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که جنس کلی دارد و به خرده فروشان میفروشد، عمده فروش تاجر، عمده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زباندار
تصویر زباندار
کسی که میتواند مطالب خود را نیکو ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقیدار
تصویر باقیدار
بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانکار
تصویر برانکار
تخت روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکدار
تصویر بنکدار
((بُ نَ))
عمده فروش، کسی که جنس را به طور عمده می فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانک داری
تصویر بانک داری
فعالیت برای اداره بانک، دانشی که به مطالعه فعالیت های بانکی یا اشتغال در آن جا می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برانکار
تصویر برانکار
((بِ))
برانکارد، تختی که بیماران و مجروحان را روی آن می خوابانند و حمل می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان دار
تصویر جان دار
زنده، موجود زنده، قادر، توانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکداری
تصویر باکداری
اکتراث
فرهنگ واژه فارسی سره
عمده فروش
متضاد: خرده فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
Biased, Prejudiced
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
biaisé, partial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
di parte, pregiudizievole
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
bevooroordeeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
sesgado, prejuiciado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
предвзятый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
tendencioso, preconceituoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
有偏见的 , 偏见的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
stronniczy, uprzedzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
упереджений , упереджений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
voreingenommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
มีอคติ , มีอคติ
دیکشنری فارسی به تایلندی