جدول جو
جدول جو

معنی بانداژ - جستجوی لغت در جدول جو

بانداژ
نوارپیچی
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
فرهنگ لغت هوشیار
بانداژ
بستن زخم یا اندام آسیب دیدۀ بدن با باند، باندپیچی
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
فرهنگ فارسی عمید
بانداژ
زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (واژه فرهنگستان)
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانداژ شده
تصویر بانداژ شده
Bandaged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
забинтованный
دیکشنری فارسی به روسی
ที่ถูกพันผ้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
ব্যান্ডেজ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ماندان
تصویر ماندان
(دخترانه)
ماندانا، عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
صبح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برنداق
تصویر برنداق
ترکی پشمه پوست خام بود که ترکان بمالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنداف
تصویر برنداف
روده، تسمه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نوار چسب نوار یا کاغذ دراز و باریک که بر سر شیشه یا چیزی چسبانند. و آن نشانه ممیزی و بررسی است بر چسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
صاحب و مالک باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
پارسی تازی گشته باز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانواز
تصویر بانواز
(دخترانه)
باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگهواز)
فرهنگ نامهای ایرانی